مرا از روی خوبان ناگزیرست
نظر بر شاهدان چشمم منیرست
برو خاطر به یاری ده که دایم
دلِ صاحب نظر جایی اسیرست
مریدی کو جوانی در بر آورد
عجب گر دیگرش پروای پیرست
نثارِ یک قدم در پایِ محبوب
اگر صد جان برافشانی حقیرست
تو گر باور نمی داری که بی دوست
بخواهی مرد ما را دل پذیرست
اگر بی دوست خواهد بود فردوس
هوایِ باغ طوبا زمهریرست
به جانان زندۀ باقی توان بود
که جان ها را از آن جا ناگزیرست
به صورت نقشِ شیرین داشت فرهاد
بلی بر سنگ و ما را در ضمیرست
نزاری دایه در خواب است و تو طفل
بگریی خون گرت حاجت به شیرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی به محبوب سخن میگوید. او بیان میکند که نگاهش به محبوبان ناگزیر است و دلش همیشه در اسارت جمال زیبای آنها قرار دارد. شاعر به مرور زمان و از دست دادن جوانی اشاره میکند و اینکه مریدان باید محبوب خود را در نظر داشته باشند، حتی اگر برای این عشق جان خود را نثار کنند. او همچنین به این نکته میپردازد که زندگی بدون دوست و محبوب برای انسان ها همواره سرد و بیمزه است. در انتهای شعر، شاعر به مقایسهای میپردازد بین زیبایی ظاهری و درونی، و اهمیت محبت و عشق در زندگی را یادآور میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت محبوبان، نمیتوانم نگاه از آنها بردارم و چشمانم مانند چراغی روشن است که به سوی شاهدان جلب میشود.
هوش مصنوعی: برو و به یاد دل کسی که نظرش همیشه در بند چیزی است، تسلی بده.
هوش مصنوعی: مریدی که جوانی را در آغوش میگیرد، تعجب نکنید اگر بعداً به فکر سالخوردگی و پیر شدن بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر برای محبوب یک قدم هم بگذاری، حتی اگر صد جان خود را هم بدهی، باز هم ناچیز است.
هوش مصنوعی: اگر تو نمیتوانی تصور کنی که زندگی بدون دوست چگونه است، بدان که مرگ برای ما بیدوستان هم خوشایند است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون دوست باشد، همانند این است که بهشت و باغ طوبى در هوای سرد و بیروح است.
هوش مصنوعی: به محبوب زنده و باقی میتوان زندگی کرد، زیرا جانها از آنجا که نمیتوانند دور شوند، ناگزیرند.
هوش مصنوعی: فرهاد با هنر و عشق خود، تصویر زیبا و شیرینی از احساساتش را بر روی سنگ حک کرده است، اما در درون ما هنوز اوج احساسات و رازهایی وجود دارد که بیان نشدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا میگویند که دایه (مادر) در خواب است و کودک (تو) در حال گریه کردن است. اگر تو به شیر نیاز داری، بهتر است به خواب دایه توجه نکنی چون در حال حاضر نمیتواند به تو کمک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رُخش دیبا و اندامش حریرست.
دو زلفش غالیه گیسو عَبیرست.
که بشتاب ای نظامی زود، دیرست
فلک بدعهد و عالم زودسیر است
خرد در راه تو طفلی بشیرست
ز حکم شرع تو زار و اسیرست
دو چشم آهوانش شیرگیرست
کز او بر من روان باران تیرست
کمان ابروان و تیر مژگان
گواهانند کو بر جان امیرست
چو زلف درهمش درهم از آنم
[...]
دل از ده نامهای کهنه سیرست
بگو ده نامهای شیرین، که دیرست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.