جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۲ - خواب کردن حبشی و باز بردن دایه وی را به خانه
شب چو نزدیک شد به وقت سحر
حبشی برد سوی بالین سر
چشم حس بست ازین جهان خراب
داد نقد خرد به غارت خواب
دایه آن را چو دید چابک و چست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال
با پدر گفت نازنین پسری
کای ز هر نیک و بد تو را خبری
چون نهم ز آستانه بیرون پای
شور و غوغا برآید از همه جای
از یمین و یسار اهل نیاز
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را
پدر این قصه از زبان پسر
چون نیوشید گفت جان پدر
نیست پوشیده پیش اهل ادب
که بود ریش پر به عرف عرب
لیک آن پر که مرغ حسن و جمال
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۵ - پرسیدن پسر از سبب نقصان عشق عارف که عاشقق معنی بود به واسطه نقصان حسن صورت
روزی آن نوجوان به عارف گفت
کای شناسای رازهای نهفت
چون تو را دل اسیر معنی بود
عشق معنی ز صورت اولی بود
حسن معنی نمی شود سپری
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۶ - اشارت به حال جماعتی که شراب عشق از جام صورت خورده اند و پی اصلا به جمال معنی نبرده اند
آن یکی از حجاب پیچاپیچ
غیر صورت دگر نبیند هیچ
ببرد حسن صورت از راهش
نشود دل ز معنی آگاهش
اهل عالم همه درین کارند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۷ - اشارت به حال جماعتی که پی به کمال معنی برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دایما در کشاکش اند از صورتی خلاص ناشده به دیگری گرفتار شوند اعاذناالله و جمیع المسلمین عن ذلک
وان دگر گرچه عاشق صور است
لیک معشوقش از صور دگر است
حسن معنیست دیده در صورت
چشم ازان دوخته ست بر صورت
هست در دیده حسن معنی خام
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۸ - شیخ شمس الدین تبریزی شیخ اوحدالدین کرمانی را قدس الله سرهما دید که در هنگامه های دمشق می گردید از وی پرسید که در چه کاری گفت آفتاب را در طشت آب می بینم گفت اگر بر قفا دمل نداری چرا بر آسمانش نمی بینی
شمس تبریز دید کاوحد دین
کرده نظاره بتان آیین
در دمشق از هوای غمزه زنان
گرد هنگامه هاست طوف کنان
سر بدو برده آشکار و نهفت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۹ - اشارت به جماعتی که اگرچه به مشاهده جمال صورت گرفتار شدند در آن نماندند بلکه آن سبب ترقی ایشان شد به مشاهده جمال معنی
وان دگر گرچه بود عشق مجاز
رهزن عقل و دین او ز آغاز
عاقبت حرف عاریت بسترد
ره به سر منزل حقیقت برد
میوه ای زان درخت چید و گذشت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۰ - اشارت به جماعتی که در مظاهر صوری و معنوی مشهود ایشان جز جمال مطلق حضرت حق جل ذکره نیست
وان دگر گرچه سوی صورت رو
آورد نیست قید صورت او
پیش او حسن صورت و معنی
چون دو آیینه اند داده جلی
دیده بر هر کدام بگشاید
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۱ - حاصل جواب عارف از سؤال پسر
سخن عارف ستوده سیر
چون به اینجا رسید پیش پسر
گفت کای فهم را مهیا تو
عشق من بود ازین قبل با تو
رخت آیینه مصفا بود
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف
پس پسر گفت ایهاالعارف
از مقامات عاشقی واقف
چون به من میل باطن تو نماند
پیش من ظاهر تو را چه نشاند
چون ز من دور می توانی زیست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۳ - حکایت بر سبیل تمثیل
هوشمندی بدید مجنون را
آن ز فرمان عقل بیرون را
گه به ویرانه ای همی گردید
گریه می کرد و زار می نالید
گاه چون سایه با زمین هموار
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۴ - اشارت به آنکه تعلق خاطر طالبان راه حق که به آثار کونیه و تأمل در آن و توسل به آن در معرفت ذات و صفات حق سبحانه از این قبیل است
هست ازین جمله آنکه اهل نظر
که ندوزند چشم دل ز اثر
به تفکر شوند برخوردار
ز آیت فانظروا الی الآثار
در جمال اثر کنند نگاه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۵ - در بیان آنکه روش عارف به خلاف ارباب فکر و نظر از مؤثر است به اثر
روش عارف نکو رفتار
از مؤثر بود سوی آثار
چون دل او ز زنگ کثرت رست
داد او را شهود وحدت دست
دید نور بسیط بی پایان
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۶ - حکایت بر سبیل تمثیل
قطره ای از تموج دریا
در زمستان فتاد بر صحرا
خویش را منجمد ز شدت برد
هستی مستقل توهم کرد
لیکن از هر کسی و هر جایی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۷ - قصه حکیمی که به واسطه مشاهده خرق عادت از اولیاء علم وی به جهل برآمد
یافت ناگاه آن حکیمک راه
پیش جمعی از اولیاء الله
فصل دی بود و منقلی آتش
شعله می زد میان ایشان خوش
شد بتقریب آتش و منقل
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۸ - رجوع به تمامی تمثیل
قطره چون آب شد به تابستان
گشت آن آب سوی بحر روان
وز روانی خود به بحر رسید
خویشتن را ورای بحر ندید
هستی خویش را در او گم ساخت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۹ - اشارت به اصحاب مکاشفه که تجلی صفات است
آن یکی در مجالی اشیا
به صفت های حق بود بینا
هر چه بیند به معنی صفتی
گردد او را سبیل معرفتی
صد هزار آینه ست در نظرش
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۰ - اشارت به ارباب مشاهده که تجلی ذات است
وان دگر جمله را یک آینه دید
که خدا را در آن معاینه دید
دید یک ذات در حدود جهات
متجلی شده به جمله صفات
یک وجود است سر به سر عالم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۱ - اشارت به قربات اربع که مراتب ولایت است یعنی قرب نوافل و قرب فرایض و مقام جمع الجمع که مرتبه قاب قوسین است و مقام جمع احدیت که مرتبه اؤ ادنی است و خاصه پیغمبر ماست صلی الله علیه و سلم و کمل ورثه وی
هر که را دیده نی به حق بیناست
دیده او به دید حق نه سزاست
تا نگردد به حکم «بی یبصر»
دیده تو به عین حق ناظر
نیست امکان جمال حق دیدن
[...]