جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳
زد سحر طایر قدس ز سر سدره صفیر
که درین دامگه حادثه آرام مگیر
قدسیان بهر تو آراسته عشرتگه انس
تو درین غمکده چون غمزدگان مانده اسیر
دو کمانوار میان تو و مقصود ره است
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴
گرچه طفلی و هنوزت شکر آلوده شیر
دل صد پیر و جوان هست به عشق تو اسیر
هدف تیر خودم ساز که باری به طفیل
به من افتد نظرت چون نگری از پی تیر
رهزن اهل طریقت شدی ای تازه جوان
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵
عاشقم بی دلم غریب و اسیر
کارم از دست رفت دستم گیر
آب جویان سرو قامت توست
گرچه بادش کشید در زنجیر
ما به یاد تو زنده می مانیم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶
شد به زلفش دل شکسته اسیر
رب سهل علیه کل عسیر
صبر اندک غم فراوان است
آنچه دارم من از قلیل و کثیر
پیر من خم باده کهن است
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
بر مائده جهان چه برنا و چه پیر
باشد پی لقمه ای به صد محنت اسیر
ریزد به مثل ز دیده طفل صغیر
صد قطره اشک بهر یک قطره شیر
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰
مکن در کشتنم زین بیش تقصیر
چو من مردم ز غم دیگر چه تدبیر
در رحمت بود روی تو بر خلق
برآن در زلف تواز مشک زنجیر
ز زخمت مرد آهوی و من از رشک
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۵
زین مروح خانه بادی می وزد بس دلپذیر
برمشام جانت ای دل قوت جان زین بادگیر
زین معطر باد هرکس شمه ای چون گل شنید
می رود دامان پر از مشک و گریبان پر عبیر
بین مشبکها دراو هر سو به صد بند و گره
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۳
شدی جامی چو پیر از گردش دهر
ز پیوند جوانان گوشه ای گیر
به یاد آر آنکه در عهد جوانی
نمی آمد تو را خوش صحبت پیر
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۶
ای آمده سوی بیدلان دیر به دیر
وز سنگدلی به خونشان گشته دلیر
دیدم رخ خوب تو در اثنای دو روز
چون بنمودی میان امروز و پریر
جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۵
به لب چو شکر ناب به رخ چو ماه منیر
هنوز شکر او را نشسته دایه ز شیر
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳
سفله دون را چو گردد معده سیر
بر هزاران شور و شر گردد دلیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱ - در بیان آنکه حکمت در وجود پادشاه صاحب جلالت حکمت است به موجب راستی و عدالت
چیست دانی به زیر چرخ اثیر
حکمت اندر وجود شاه و امیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است
کرسی لا مثلثیست صغیر
اندر او مضمحل جهان کبیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۰ - اشارت به آنکه در ترکیب و ترتیب حروف کلمه طیبه اشعاری هست به ستر توحید که مفهوم و مضمون آنست
می کند در همه مراتب سیر
مختفی در حجاب صورت غیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۵ - تمثیل
روز دیگر ازین قیاس بگیر
نیست حاجت که من کنم تقریر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۹ - در بیان آنکه از خودی خود رستن و از عجب و ریا خلاص شدن جز در خدمت پیر صاحب تصرف دست ندهد
نور می بایدت در دل گیر
که دل است از خدای نور پذیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۰ - در بیان معنی رباعی که منسوب است به یکی از سلسه خانواده خواجگان ماوراء النهر قدس الله اسرارهم
تا شود زر مس تو زان اکسیر
بگسل از خویش و دامن آن گیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۱ - در ترغیب مطالب بر مراقبه که عبارت است از نسیان رؤیة المخلوق بدوام النظر الی الخالق بنسیان رؤیة المخلوق یعنی رونده راه می باید که دائما ناظر جناب احدیت باشد و رقم نسیان و نیستی و فنا بر ناصیه جمیع مخلوقات کشد
ور تو در تربیت کنی تقصیر
گردد از این و آن فساد پذیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۸ - در بیان معنی ان من العصمة ان لایقدر
خامه آمد ز دست جنبش گیر
دست درست قدرتست اسیر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۴ - ابا کردن غلام دیگر از امتثال فرمان پادشاه
مشو از لطف پادشاه دلیر
که بود خنده اش چو خنده شیر