گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱ - آغاز دفتر ثانی مثنوی ملقب به سلسلة الذهب المتوسل بها الی اعز مقصد و اجل مطلب

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هست صلای سر خوان کریم

بشنو ای گوش بر فسانه عشق

از صریر قلم ترانه عشق

قلم اینک چو نی به لحن صریر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲ - اشارت به آنکه محبت هر چند از جانبین است اما اصل در آن محبت حضرت حق است سبحانه مر بنده را چنانکه

 

عشق هر چند بین بین آمد

میل و جذبی ز جانبین آمد

لیک عشق حق است اصل در آن

پرتو آن فتاده بر دگران

تا بر اهل طلب خدای مجید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳ - اشارت به ملائکه مهیمین که لایزال در شهود جمال حضرت حق مستهلکند و مستغرق

 

از ملایک جماعتی هستند

کز می عشق جاودان مستند

نی ز خود نی ز خلقشان خبری

نی به خود نی به خلقشان نظری

برده از خلق در وجود سبق

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶ - اذن کردن حق سبحانه و تعالی ملائکه را در امتحان کردن ابراهیم صلوات الرحمن علی نبینا و علیه

 

حق چو آن وهم و آن گمان دانست

چاره آن در امتحان دانست

بهر نقد خلیل خواست محک

داد فرمان که فرقه ای ز ملک

خلعت از صورت بشر کردند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷ - اشارت به تقسیم محبت به ذاتی و صفاتی و افعالی و آثاری

 

یا بود عشق منتشی از ذات

یا بود منبعث ز حسن صفات

یا ز افعال یا ز آثارش

می شمر منحصر درین چارش

عشق ذات آن بود که باشد دل

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت

 

داشت شاهی بر انس و جان غالب

دختری بلکه اختری ثاقب

از قضا روزی آن یگانه عصر

سر فرو کرد از کرانه قصر

حبشی زاده ای بدید از دور

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۹ - حکایت ذوالنون و ابو یزید قدس الله تعالی سرهما

 

داد ذوالنون به بایزید پیام

کای گرفته به خواب خوش آرام

سر برآور که وقت بیگه گشت

پای در نه که کاروان بگذشت

بایزیدش جواب داد که مرد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۰ - حکایت شاه شجاع کرمانی قدس الله تعالی سره

 

شاه کرمانی آن مطیع مطاع

که به میدان عشق بود شجاع

هر شبی دیده پر نمک کردی

جگر خود به آن نمک خوردی

ساختی آب دیده را نمک آب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه

 

باز گردم به قصه دختر

که شدش خون ز انتظار جگر

یار خفته به خواب و او بیدار

چون شود از وصال برخوردار

دایه را گفت خواب او بگشای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۲ - خواب کردن حبشی و باز بردن دایه وی را به خانه

 

شب چو نزدیک شد به وقت سحر

حبشی برد سوی بالین سر

چشم حس بست ازین جهان خراب

داد نقد خرد به غارت خواب

دایه آن را چو دید چابک و چست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال

 

با پدر گفت نازنین پسری

کای ز هر نیک و بد تو را خبری

چون نهم ز آستانه بیرون پای

شور و غوغا برآید از همه جای

از یمین و یسار اهل نیاز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را

 

پدر این قصه از زبان پسر

چون نیوشید گفت جان پدر

نیست پوشیده پیش اهل ادب

که بود ریش پر به عرف عرب

لیک آن پر که مرغ حسن و جمال

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۵ - پرسیدن پسر از سبب نقصان عشق عارف که عاشقق معنی بود به واسطه نقصان حسن صورت

 

روزی آن نوجوان به عارف گفت

کای شناسای رازهای نهفت

چون تو را دل اسیر معنی بود

عشق معنی ز صورت اولی بود

حسن معنی نمی شود سپری

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۶ - اشارت به حال جماعتی که شراب عشق از جام صورت خورده اند و پی اصلا به جمال معنی نبرده اند

 

آن یکی از حجاب پیچاپیچ

غیر صورت دگر نبیند هیچ

ببرد حسن صورت از راهش

نشود دل ز معنی آگاهش

اهل عالم همه درین کارند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۹ - اشارت به جماعتی که اگرچه به مشاهده جمال صورت گرفتار شدند در آن نماندند بلکه آن سبب ترقی ایشان شد به مشاهده جمال معنی

 

وان دگر گرچه بود عشق مجاز

رهزن عقل و دین او ز آغاز

عاقبت حرف عاریت بسترد

ره به سر منزل حقیقت برد

میوه ای زان درخت چید و گذشت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۰ - اشارت به جماعتی که در مظاهر صوری و معنوی مشهود ایشان جز جمال مطلق حضرت حق جل ذکره نیست

 

وان دگر گرچه سوی صورت رو

آورد نیست قید صورت او

پیش او حسن صورت و معنی

چون دو آیینه اند داده جلی

دیده بر هر کدام بگشاید

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴