جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۴ - ابا کردن غلام دیگر از امتثال فرمان پادشاه
شاه چون اضطراب او می دید
زیر لب نرم نرم می خندید
خنده ای همچو برق عالم سوز
نه چو صبح دوم جهان افروز
مشو از لطف پادشاه دلیر
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۶ - حکایت ساده دلی که در خواب دزد جامه ها و دستارش ببرد و ازارش گذاشت و او ازار از پای کشید و در سر بست تا سرش برهنه نباشد
ابلهی رخت خود به خواب سپرد
رختش از تن کشید و دزد ببرد
جز ازاری که بودش اندر پای
کش ز بی قیمتی گذاشت به جای
چون متاعی که با بها باشد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷۷ - داوود علیه السلام با حضرت حق سبحانه در مناجات خود گفت یا رب لم خلقت الخق؟ حضرت سبحانه در جواب وی گفت کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف
گفت داوود با خدای به راز
کای مبرا ز افتقار و نیاز
چیست حکمت در آفرینش خلق
که ازان قاصر است بینش خلق
گفت بودم پر از گهر گنجی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۲ - حکایت نحوی و عامی و صوفی که هر کدام از الفاظ و عباراتی که میان ایشان گذشت مناسب فهم و حال خویش معنی دیگر خواستند
نحویی گفت در حضور عوام
«کان » گه ناقص است و گاهی تام
تام از اسم بهره ور باشد
لیک همواره بی خبر باشد
وان که ناقص بود خبردار است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۹ - جواب دیگر بر سبیل تنزل از سؤال لزوم انقلاب حقایق
زان سخن گوش کن جواب دگر
که جز این نیست عین فعل و اثر
بلکه چون از تکرر اعمال
اثری ماند در دل عمال
روز محشر به قدرت قادر
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - در بیان آنکه مدح اهل بیت رسول صلی الله علیه و علی آله و سلم در حقیقت مدح مادح است به محبت و مناسبت با ایشان
مادح اهل بیت در معنی
مدحت خویشتن کند یعنی
مؤمنم موقنم خدای شناس
وز خدایم بود امید و هراس
از کجی ها در اعتقادم پاک
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۴ - حکایت آن زن که در دیار مصر سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
به چنین دولتی مشرف شد
نقد هستی تمامش از کف شد
شست از آلودگی به کلی دست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۵ - حکایت غازان که از برای یک توبره کاه آتش در خرمن ظالمی انداخت و از پرتو آن عالمی را روشن ساخت
سرور خیل غازیان غازان
بر سر دشمنان دین تازان
روزی از شهر کرد عزم شکار
در رهش بر دهی فتاد گذار
به تعدی گرفت ناسره ای
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۱ - در بیان غضب که آتش طبع افروختن است و خرمن دین و دنیا سوختن
به غضب جان هیچ کس مخراش
حرف آسایش از دل متراش
غضب آمد خراشگر چو اره
اره است آن بلی ولی دو سره
ناخراشیده خاطر تو نخست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۰ - گفتار در مذمت بخل
بخل قفلیست بر خزینه شاه
تا کند دست شاه ازان کوتاه
قفل بگشا که دست کوتاهی
نیست لایق به منصب شاهی
دل شه کز خزینه اش هوس است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۳ - گفتار در موفق شدن جناب خلافت پناهی اجتناب از بعض مناهی وفقه الله سبحانه للتقوی و المغفرة فی الدنیا و الآخرة
حبذا شاهی که در عهد شباب
شد ز توبه همچو پیران بهره یاب
گرچه از باده لب آلود از نخست
زان به آب توبه آخر لب بشست
جام می با آن همه آب طرب
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۱ - حکایت آن خفته چشم بیدار دل که روح الله به سر وقت وی رسید و عذر خواب کردن وی را از وی پسندید
عیسی آن روح که این صورت جسم
بود بر گنج الهیش طلسم
روزی از دل در راحت می زد
گام در راه سیاحت می زد
دید در کنج یکی دیر خراب
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۶ - حکایت عتاب کردن حق سبحانه خلیل را علیه الصلوة والسلام و رسیدن آن پیر آتش پرست به دولت اسلام
روزیش وانگرفتم روزی
که نداری دل دین اندوزی
چه شود گر تو هم از سفره خویش
دهیش یک دو سه لقمه کم و بیش
از عقب داد خلیل آوازش
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۴ - حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون
والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۳ - حکایت معموری مملکت نوشیروان که جغد از بی خرابگی خراب بود و ویرانه چون گنج نایاب
عدل نوشیروان چو یافت کمال
ملکش از ماشطه عدل جمال
خواست تفتیش غم و شادی ملک
به خبرگیری از آبادی ملک
خویش را شهره به بیماری ساخت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۶ - حکایت نصیحت قبول کردن عمر عبدالعزیز از غلام خود که خازن بیت المال بود
عمر ثانی آن همچو نخست
کرده در دین سبق عدل درست
داشت در ستر حرم فرزندان
چون پدر جمله سعادتمندان
عید شد پیش پدر جمع شدند
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۷۷ - حکایت عمر گذرانیدن دیوانه بلخی از گریه بسیار به شوری و تلخی
سراسیمه ای خانه در بلخ داشت
که بر مردگان گریه تلخ داشت
در آن شهر بی گریه کم زیستی
به خون بهر هر مرده بگریستی
به هر حلقه غم که پرداختی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۱
ای جاودان به صورت اعیان برآمده
گاهی نموده ظاهر و گه مظهر آمده
از روی ذات طاهر و مظهر یکی ست لیک
در حکم عقل این دگر آن دیگر آمده
بی صورت است عشق ولی عشق صورتش
[...]