گنجور

 
جامی

نحویی گفت در حضور عوام

«کان » گه ناقص است و گاهی تام

تام از اسم بهره ور باشد

لیک همواره بی خبر باشد

وان که ناقص بود خبردار است

خبرش همچو اسم ناچار است

عامیی بانگ برکشید که هی

مولوی قول منعکس تا کی

بی خبر را به عکس خوانی تام

با خبر را به نقص رانی نام

تام آن کس بود که با خبر است

ناقص آن کز خبر نه بهره ور است

خبر آمد دلیل آگاهی

جهل برهان نقص و گمراهی

پیش ارباب دانش و عرفان

کی بود این تمامی آن نقصان

صوفیی بود دور بنشسته

عقد صحبت ز خلق بگسسته

لب گشاد و در حقیقت سفت

گفت خوش نکته ای که نحوی گفت

کامل و تام آن بود الحق

که در اسم حق است مستغرق

ساخت حق ز اسم خویش بهره ورش

نیست از حال ماسوا خبرش

وان که ناقص فتاد اسم خدا

نکندش بی خبر ز غیر و سوا

نشود محو اسم حق اثرش

باشد از غیر اسم حق خبرش

متکلم سه و کلام یکی

نیست کس را درین مقام شکی

هر کسی زان کلام کامده پیش

معنیی خواسته مناسب خویش

وین خلافی که می شود مفهوم

هست ناشی ز اختلاف فهوم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]