بخش ۷۷ - حکایت عمر گذرانیدن دیوانه بلخی از گریه بسیار به شوری و تلخی
سراسیمه ای خانه در بلخ داشت
که بر مردگان گریه تلخ داشت
در آن شهر بی گریه کم زیستی
به خون بهر هر مرده بگریستی
به هر حلقه غم که پرداختی
از اشک چو لعلش نگین ساختی
نصیحتگری گفت با او نهفت
که ای هر کس از حال تو در شگفت
تو را این همه گریه زار چیست
نه مزدوری این گونه بیگار چیست
مریز اشک خود را به هر خاک کوی
که این آب چشم است نی آب جوی
بخندید دیوانه کای بیخرد
که شاخ قبولت بود بیخ رد
من این گریه از بهر خود می کنم
نه از مرگ هر نیک و بد می کنم
به مردن هر آن زنده کز پا فتاد
ازان مردن خویشم آمد به یاد
ز غم آتش افتاد در جان من
شد از دود پر چشم گریان من
ازان آتشم دود خیزد ز چشم
وز آن دودم این آب ریزد ز چشم
زهی مرد نادان که از مرگ خویش
نگردد جگرپاره و سینه ریش
نگرید ز درد دل خود به خون
غم دل به آن گریه ندهد برون
بیا ساقیا تا جگر خون کنیم
وز این می قدح را جگرگون کنیم
که غمدیده را آه و زاری به است
جگرخواری از میگساری به است
بیا مطربا کز طرب بگذریم
ز چنگ طرب تارها بردریم
ز چنگ اجل چون نشاید گریخت
ز چنگ رب تار باید گسیخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک فرد سراسیمه و غمگین در بلخ پرداخته که بر مردگان میگرید. او در شهری زندگی میکند که گریه و اندوه بر آن حاکم است و برای هر مردهای اشک میریزد. نصیحتگری از او میپرسد چرا اینقدر غمگین و بیهدف گریه میکند و میگوید که این اشکها ارزش ندارد. اما شاعر به او پاسخ میدهد که این گریه برای عزیزانش و یادآوری کسانی که از دنیا رفتهاند است. او درد و غم خود را به رسمیت میشناسد و اعتقاد دارد که غم دل را نمیتوان تنها با گریههای بیهدف تسکین داد. در نهایت، شاعر به شادی و بادهنوشی اشاره میکند و میگوید که بهتر است غم را در میگساری و طرب خنثی کرد، زیرا نمیتوان از چنگ اجل فرار کرد.
هوش مصنوعی: در بلخ، فردی به شدت نگران و مضطرب بود که خانهای داشت و برای مردگان، اشک و غم فراوان میریخت.
هوش مصنوعی: در آن شهر که مردم به خاطر دیگران گریه نمیکنند، زندگی کردن سخت است؛ چرا که برای هر فردی که از دنیا میرود، باید به شدت عزاداری کرد.
هوش مصنوعی: هر بار که بر اثر غم گریه کردی، اشکهای تو مانند نگینی در حلقهای از غم تازه زیبا شدند.
هوش مصنوعی: شخصی که نصیحت میکند به او گفت: هر کس از وضعیت تو آگاه است، شگفتزده شده است.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر بیدلیل و بیسبب گریه میکنی؟ تو که به هیچوجه در این کار اجیر نشدهای.
هوش مصنوعی: اشکهای خود را به هر گوشه و خیابانی نریز، زیرا این آب چشم به مانند آب جوی نیست که قابل تصفیه و استفاده باشد.
هوش مصنوعی: ای دیوانه، بخند و شاد باش! تو که عقل و خردی نداری، چرا به کسی که به تو اعتنا نمیکند اهمیت میدهی؟
هوش مصنوعی: من این گریه را به خاطر خودم میکنم، نه به خاطر مرگ دیگران، چه خوب و چه بد.
هوش مصنوعی: هرگاه که کسی از پا میافتد و میمیرد، یاد من هم به زندگیاش باز میگردد.
هوش مصنوعی: از غم، آتش در وجودم شعلهور شد و از دود آن، چشمانم پر از اشک گشت.
هوش مصنوعی: شعلههای آتش در وجودم باعث میشود که دودی از چشمانم بلند شود و از این دود، اشکی به چشم میآید.
هوش مصنوعی: خوش به حال مرد نادانی که از رفتن خود حزین و دلشکسته نمیشود و خود را آشفته نمیکند.
هوش مصنوعی: از شدت درد و غم دل نمیتوانم گریه کنم و این اشکها هم به خاطر غمهایم به بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، بیایید با هم دلمان را دردناک کنیم و این جام شراب را عوض کنیم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه کسی که در غم است، با گریه و ناله بهتر است، اما خوردن دلِ دیگران و خوشگذرانی با باده، بهتر از این نیست.
هوش مصنوعی: بیایید، ای نوازنده، تا از شادمانی فراتر برویم و از سازها و نواهای شاد بگذریم.
هوش مصنوعی: چون امکان فرار از دست مرگ نیست، باید از چنگال ظالم رهایی یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.