گنجور

 
جامی

سرور خیل غازیان غازان

بر سر دشمنان دین تازان

روزی از شهر کرد عزم شکار

در رهش بر دهی فتاد گذار

به تعدی گرفت ناسره ای

از فقیری ز کاه توبره ای

خواست از وی فقیر دهقان داد

به سیاستگریش فرمان داد

گفت با شه وزیر وزر اندوز

بهر ظلمی هزار عذر آموز

کای شهنشه برای مشتی کاه

به سیاست مریز خون سپاه

شاه گفت ای به کار عدل زبون

گر نریزم برای کاهش خون

کاه را چون گرفت جو خواهد

جان دهقان برای جو کاهد

ور ز جو نیز دارمش معذور

بر وی آرد برای گندم زور

ور جهد از سیاست گندم

طمع آرد به خانه مردم

آتش افتد چو در در خانه

بایدش ز آب کشت مردانه

کز در خانه چون به بام رسد

کی کس از کشتنش به کام رسد

پس بفرمود تا کنند سپاه

خرمنی کاه گرد بر سر راه

جا به بالای خرمنش سازند

واندر آن خرمن آتش اندازند

آتش افتاد چون در آن خرمن

شد جهان از فروغ آن روشن

ظلمت ظلم از جهان برخاست

جان ظالم فتاد در کم و کاست

علم نور عدل بر سر زد

سر بر این نه رواق اخضر زد

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]