گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۱

 

در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست

یاقوت چون عقیق مقید به نام نیست

از عشق می توان به حیات ابد رسید

بی جوش عشق شیره جان را قوام نیست

عشاق را درستی دل در شکستگی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۲

 

تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست

ناگشته موج محو به دریا تمام نیست

تا در سرست باد تعین حباب را

پیوسته است اگر چه به دریا تمام نیست

چون شبنم گداخته در نور آفتاب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۳

 

بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست

چون زلف را ز آتش روی تو بیم نیست

بر خاک همچو طایر یک بال می تپد

آن را که دل ز تیغ ملامت دو نیم نیست

بی آه سرد یاد نداریم سینه را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۴

 

تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست

شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست

چون سرو در سراسر این باغ دلفریب

آزاده ای کجاست که پا در گل تو نیست؟

در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۵

 

سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست

تا لب گشاده است در توبه بسته نیست

گر محتسب شکست خم میفروش را

دست دعای باده پرستان شکسته نیست

نتوان مرا دگر به فسون رام خویش کرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۶

 

مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست

استاده را ثواب نماز نشسته نیست

چون سرو اگر چه ریشه من در ته گل است

پیوند من ز عالم بالا گسسته نیست

دایم به یک قرار بود بیقراریم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۷

 

محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست

در شیشه ام ز جوش پری جای باده نیست

از خود سفر کنم به امید کدام راه؟

جز موجه سراب درین دشت جاده نیست

بالاترست از حرکت رتبه سکون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۸

 

از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست

دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست

فیض فتادگان بود از ایستاده بیش

سنگ نشان به راهنمایی چو جاده نیست

چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۹

 

تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست

صهبا ز جوش تا ننشیند رسیده نیست

تمکین ز چار موجه طمع داشتن خطاست

در قلزمی که آب گهر آرمیده نیست

هر کس نظر به عیب کسان از هنر کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۰

 

ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست

اینجا گلی بغیر گریبان پاره نیست

در زیر تیغ حادثه پر دست و پا مزن

کاین درد را به جز سر تسلیم چاره نیست

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۱

 

دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست

با کودکی نشاط شراب دو ساله نیست

حسن برشته ای که نگه را کند کباب

امروز در بساط چمن غیر لاله نیست

هر کس به شاهدی است درین بزم هم شراب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۲

 

یک آفریده از ته دل شادمانه نیست

فرقی میان پیر و جوان زمانه نیست

خاری که در دلم نخلد چون زبان مار

در آشیانه من بی آب و دانه نیست

خمیازه نشاط بود خنده اش چو صبح

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۳

 

ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست

یاقوت وار آتش ما را زبانه نیست

با قد خم کسی که شود غافل از خدا

در خانه کمان، نظرش بر شانه نیست

افغان که ناله من برگشته بخت را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۴

 

از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت

هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت

رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد

هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت

دود قیامت از دل آتش بلند کرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۵

 

ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت

دریا ز تشنه آب نخواهد دریغ داشت

آن شاخ گل کز او جگر خار تازه است

از بلبلان گلاب نخواهد دریغ داشت

ابری که بخیه زد به گهر سینه صدف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۶

 

هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت

جام سفالی از لب کوثر دریغ داشت

زر را به زر چرا ندهد بی دریغ کس؟

از یار سیمبر نتوان زر دریغ داشت

ماند از غبار خاطر خود زنده زیر خاک

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۷

 

گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت

آیینه در کف از عرق انفعال داشت

از چشم دام می کند امروز خوابگاه

مرغی که وحشت قفس از نفس بال داشت

فیروز جنگ گشت دل شیشه بار ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۸

 

دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت

اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت

ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش

فرهاد رفت و کوه الم را به جا گذاشت

خضری که خار از قدم سعی می کشید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۹

 

روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت

از شرم، لاله پای به کوه و کمر گذاشت

عاقل ز دست دامن فرصت نمی دهد

نتوان جنون خود به بهار دگر گذاشت

آن گرمرو ز سردی ایام آگه است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۰

 

بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت

این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت

از بس فشرد گریه بیدادگر مرا

ناخن ز کاوش دل من رنگ برنداشت

اوقات خود ز مشق پریشان سیاه کرد

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۳۵۰
sunny dark_mode