میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
دمی که دل تپد، از غم امان دهد ما را
نوید آمدن دلستان دهد ما را
برد چو جذبه شوقم، چه حاجت است به آن
که محرمی سر کویش نشان دهد ما را
دلا بنوش می هجر و تلخکام مباش
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
کدام بت شده رهزن دل چو سنگ ترا
که آفتاب محبت، شکسته رنگ ترا
شد از عتاب تو افزون، امیدواری غیر
زبس که مصلحت آمیز دید جنگ ترا
درآمدی و ندارم چو باد گستاخی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
به غضب تلخ مکن عیش من مسکین را
سخن تلخ میاموز، لب شیرین را
بر زبان آر گناهی که نداریم و به ما
کینه اندوز مکن خاطر مهر آیین را
خون ما بر تو حلال است، بکش تیغ و بریز
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
گر بیخودی مجال دهد اضطراب را
بنیاد برکند دل و جان خراب را
در عشق می گدازم و می سوزم و خوشم
با آتش است صحبت گرمی کباب را
صحبت میان ما نشود گرم از حجاب
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
هزار شکوه، گر از یار بوده است مرا
به او چه زهره اظهار بوده است مرا
کسی به صد هنرم کرده رد، که تا امروز
به کل عیب، خریدار بوده است مرا
مرنج، چشم اگر از تو بر نمی دارم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
رخش توفان حسن وآفت دوران درو پیدا
دلم یک قطره خون در عشق و صد توفان درو پیدا
قدش نورسته چون سرو و صنوبر، بار او پیکان
دلم بار صنوبر، زخم صد پیکان درو پیدا
مکن ای دزد دلها پیش مردم شانه کاکل را
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
از زلف تو شکوههاست مارا
کان سلسله بلاست مارا
هر چند که کشته جفاییم
چشمی به ره وفاست مارا
گفتی که شبی به بزم ما آی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
جز خون دل، شراب ندانستهام که چیست
غیر از جگر، کباب ندانستهام که چیست
در خواب خوش ز دولت بیدار، غیر و من
از بخت خفته، خواب ندانستهام که چیست
گر دیده بر نداشتهام از روی او، چه عیب
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
تیر غمت که در دل صید زبون شکست
از بیقراری دل ما در درون شکست
در هر نفس فزون شودم آتش درون
از بس که خار غم به دل گرمخون شکست
دیوانهوار ماه نو از فکر ابرویت
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
جفای او من بیتاب را به جا نگذاشت
برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت
مرا تو حال چه دانی، که بیخودی هرگز
ز ابتدا سخنم را به انتها نگذاشت
زمانه را، شه من، حق به جانب است درین
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
از حریم وصل، مهجورم نمیبایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمیبایست داشت
ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمیبایست داشت
من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
ای مرغ دلم فاخته سرو بلندت
زلف تو کمند و دل من صید کمندت
بر من که تو را صید زبونم نکشی تیغ
آزرده دلم از دل دشوار پسندت
تا چشم بد غیر، گزندت نرساند
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت
که آفتاب به نظّاره چراغ نرفت
ز بوی نافه چین، همچو داغ لاله مرا
خیال کاکل نورسته از دماغ نرفت
ببین نهایت دلبستگی که خون مرا
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
شب، خواب پی به حال خرابم نمیبرد
در سینه میخلی تو و خوابم نمیبرد
نومیدیام ببین که رقیب آشناییات
رشکم نمیفزاید و تابم نمیبرد
رنجیده آنچنان، که گرم خود طلب کند
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
بس که قاصد را بیازارد چو نام من برد
رحم نگذارد که بگذارم پیام من برد
برنگردد قاصد از شرم جواب تلخ او
چون پیام من بر شیرین کلام من برد
مرغ دل بستم پی صیدش به دام آرزو
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
خوبان در آزمودن ما صد جفا کنند
با ما به اعتماد وفا تا چها کنند
بهر هزار وعده خلافیّ دیگر است
گر از هزار وعده یکی را وفا کنند
خندهزنان، کرشمه کنان، دستافکنان
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند
در دل آرام ندارم ز دلارامی چند
عقل، بسیار به هشیاری خود مغرور است
ساقیا خیز و بده ازپی هم جامی چند
با همه بیگنهی خوشدلم از بسمل خویش
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
گر چنین خون دل از دیده دمادم گذرد
دیده برهم خورد و کار دل از هم گذرد
کاش بسمل شدهام بر سر ره بگذارند
شاید امروز مرا بیند و خرم گذرد
ای دل آغاز کن افسانه ایّام وصال
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
دل به جان شب همه شب ز آه و فغانم دارد
این سیه روز ندانم چه به جانم دارد
عشق پنهان کنم و هر که به سویم نگرد
دل تپد، کاین خبر از سوز نهانم دارد
این چنین پرده برانداز که او را دیدم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
آنها که عتاب از لب خندان تو یابند
زهر اجل از چشمه حیوان تو یابند
هر فتنه که پنهان به کمینگاه بلا شد
در گوشه دستار پریشان تو یابند
دلها که در آیند در آن چاه زنخدان
[...]