گنجور

 
۱
۲
۳
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

ای غارت عشق تو جهان‌ها

بر باد غم تو خان و مان‌ها

شد بر سر کوی لاف عشقت

سرها همه در سر زبان‌ها

در پیش جنیبت جمالت

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

معشوقه به رنگ روزگارست

با گردش روزگار یارست

برگشت چو روزگار و آن نیز

نوعی ز جفای روزگارست

بس بوالعجب و بهانه‌جویست

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

در دور تو کم کسی امان یابد

در عشق تو کم دلی زبان یابد

خود نیز نشان نمی‌توان دادن

زان‌کس که ز تو همی نشان یابد

وصل تو اگر به جان بیابد دل

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸

 

عشقم این بار جان بخواهد برد

برد نامم نشان بخواهد برد

در غمت با گران رکابی صبر

دل ز دستم عنان بخواهد برد

موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

بی‌عشق توام به سر نخواهد شد

با خوی تو خوی در نخواهد شد

آوخ که به جز خبر نماند از من

وز حال منت خبر نخواهد شد

گفتم که به صبر به شود کارم

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

 

جان وصال تو تقاضا می‌کند

کز جهانش بی‌تو سودا می‌کند

بالله ار در کافری باشد روا

آنچه هجران تو با ما می‌کند

در بهای بوسه‌ای از من لبت

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸

 

دل به عشقش رخ به خون تر می‌کند

جان ز جورش خاک بر سر می‌کند

می‌خورد خون دل و دل عشوه‌هاش

می‌خورد چون نوش و باور می‌کند

گرچه پیش‌از وعده سوگندان خورد

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴

 

وصلت به آبِ دیده میسر نمی‌شود

دستم به حیله‌هایِ دگر درنمی‌شود

هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم

هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمی‌شود

دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

دل در هوست ز جان برآید

جان در غمت از جهان برآید

گو جان و جهان مباش اندیک

مقصود تو از میان برآید

سودیست تمام اگر دلی را

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

آنرا که غمت ز در درآید

مقصود دو عالمش برآید

در پای تو هرکه کشته گردد

از کل زمانه بر سر آید

با رنج تو راحت دو عالم

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

ای جهان را به حضرت تو نیاز

در جاه تو تا قیامت باز

درگهت قبله‌ای که در که و مه

خدمت او فریضه شد چو نماز

گره ابروی سیاست تو

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

مست از درم درآمد دوش آن مهِ تمام

در بر گرفته چنگ و به کف برنهاده جام

بر روزِ روشن از شبِ تیره فکنده بند

وز مشکِ سوده بر گلِ سوری نهاده دام

آهنگِ پست کرده به صوتِ حزینِ خویش

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

بیا که با سر زلف تو کارها دارم

ز عشق روی تو در سر خمارها دارم

بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو

ز دیدگان قدمت را نثارها دارم

بیا که بی‌رخ گلرنگ و زلف گل بویت

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

ما را تو به هر صفت که داری

دل گم نکند ز دوستداری

هردم به وفا یکی هزارم

گرچه به جفا یکی هزاری

هیچت غم هیچ‌کس ندارد

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

با من اندر گرفته‌ای کاری

کان به عمری کند ستمکاری

راستی زشت می‌کنی با من

روی نیکو چنین کند آری

بعد از این هم بکش روا دارم

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

نام وصل اندر زبانی افکنی

تا دلم را در گمانی افکنی

راست چون جان بر میان بندد دلم

خویشتن را بر کرانی افکنی

از جهان آن دوست داری کاتشی

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در تهنیت نوروز و مدح عمادالدین پیروزشاه

 

خسروا روزت همه نوروز باد

وز طرب شبهای عمرت روز باد

افسر پیروز شاهی بر سرت

آفتاب آسمان‌افروز باد

چون قضای گنبد فیروزگون

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

ای جهان را جمال و جاه تو زین

اسم و رسم تو اسم و رسم حسین

در و دست تو مقصد آمال

دل و طبع تو مجمع‌البحرین

عرصهٔ همتت چنان واسع

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ناصرالدین طوطی‌بک

 

ای رفته به فرخی و فیروزی

باز آمده در ضمان به‌روزی

بر لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر

در باغ مصاف کرده نوروزی

چون تیر نهاده کار عالم را

[...]

۱۰ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸

 

ای خداوندی که مقصود بنی‌آدم تویی

کارساز دولت و فرمان‌ده عالم تویی

آفرینش خاتمی آمد در انگشت قضا

گر جهان داند وگرنه نقش این خاتم تویی

ماتم سنجر اگر قتل ملکشه تازه کرد

[...]

۱۰ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۲