گنجور

 
انوری

ما را تو به هر صفت که داری

دل گم نکند ز دوستداری

هردم به وفا یکی هزارم

گرچه به جفا یکی هزاری

هیچت غم هیچ‌کس ندارد

فرخ تو که هیچ غم نداری

عمر از تو زیان و عشوه سودست

معشوقه نیی که روزگاری

پیراهن صبر عاشقان را

شاید که ز غم قبا نداری

گویم که ز دوری تو هستم

دور از تو به صد هزار زاری

گویی که مرا چه کار با آن

احسنت و زهی سپیدکاری

در پای غم تو خرد گشتم

هم سرکشی و بزرگواری

در سر داری مگر که هرگز

دستی به سرم فرو نیاری

خود از تو ندارد انوری چشم

کاین قصه به گوش درگذاری