گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱ - در عزیمت خامس آل عبا (ع)

 

شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار

گشت چون بیکس و شد بر زبر اسب سوار

دخت و اخت وزن و فرزند و کنیزان نزار

ازحرم زد بدو چارش صف هشتاد و چهار

همه بر دوره او اشک فشان جمع شدند

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۲ - ورود سر مبارک آنحضرت بر دیر راهب

 

در ره شام یکی روز بهنگام غروب

ره بدیری شد شان آل علی زاهل ذنوب

راهبی بود درآن دیر مبرا زعیوب

بلکه از پاک دلی آگه از اسرارغیوب

های و هوی سپهش رهبر بربام آمد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳ - درحوادث شام و مصیبت جگر گوشه امام علیهما السلام

 

بود از مظهر حق دخترکی در اسرا

موکنان مویه کنان جامه دران نوحه سرا

قامت از بار یتیمی شده یکباره دو تا

وزغم در بدری گرد بسر خار بپا

بر دل آشوبی و درخون جگری یار همه

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام

 

چوشد در روز عاشورای پر شور

جهان ازگردکین چون شام دیجور

علی اکبر آن پیرانه عشق

کزو تکمیل شد سرمایه عشق

مهین شهزاده کز حسن رویش

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۵ - در تحقیق شکر ایزد ذوالمن و تعزیب قاسم ابن حسن (ع)

 

ای که ایزد را کنی شکر و سپاس

لفظ را بگذار و معنی را شناس

شکر هر چیزی زجنس خویش دان

وزچنین شکر اندکی را بیش دان

شکر زر وسیم اینست ای عمو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۶ - درشهادت عبدالله بن حسن (ع)

 

ای که منطق را کنی صرف مرام

بگذر از موضوع و محمول کلام

ذکر چبود پای تا سر ذکر شو

در توجه از حوادث بکر شو

خود همین اعراض محض است از خدا

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۷ - در شهادت حربن یزید ریاحی

 

چون طلیعه صبح عاشورا دمید

ازحق و باطل کتایب صف کشید

نار لاف همسری با نور زد

شرک طبل زادفی الطنبور زد

دید حر کز وضع جیش انگیختن

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری

 

ای چو زنها کرده تکمیل جمال

کن چو مردان عزم تحصیل کمال

چند از این مال و منالت افتخار

کاین منال و مال را نی اعتبار

کس بمال ارمرد کارآگه بدی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۹ - شهادت وهب بن عبدالله

 

چند نازی ای حکیم از فرط عقل

که حق از عقل تو در ناید بنقل

تو محاط و حق محیط است ای عمو

از علی خوان کلما میزتمو

کی بصا نع میبرد مصنوع پی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۰ - در منقبت شیر خدا و مرثیه سیدالشهدا علیهما السلام

 

ارواح و ابدانش فدا آن ممکن واجب سلب

کز هر سر مویش بپا صدرایت از اسرار رب

صافی دلش مرآت حق گفتش همه آیات حق

در هرصفت چون ذات حق فردیست نغز و منتخب

نار صنم نور صمد ساز صفا سوز حسد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۱ - درمنقبت شیر خدا و مرثیه خامس آل عبا

 

چو حق را درمشیت اقتضای جود سرمد شد

زایجاد یدالله خلقت فیض موبد شد

علی کز فطرت حق جو زده زآیات الاهو

شب معراج نور او سراج راه احمد شد

امیر خایف و آمن خدیو موجد و کاین

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۲ - در نعت خاتم انیبا و رثاء بر قاسم بن حسن مجتبی (ع)

 

چو از نهان بعیان زد علم رسول مصدق

زخاک جانب افلاک شد خروش انا الحق

مهی زبرج تجرد نهاد رخ به تعین

که ارتباط پذیرفت ازو مقید و مطلق

خوری زمشرق بطحا طلوع کرد که آمد

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۳ - رثاء برخامس آل عبا علیه التحیه والثناء

 

بجای پست از آن بدخیام اطهر او

که ننگرند عیالش بریدن سر او

زجای پست چه حاصل که چون بخاک افتاد

بلند شد ز بر نی سر مطهر او

چو بود حنجر او بوسه گاه ختم رسل

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۴ - در رثاء بر اهل بیت اطهر سلام الله علیهم

 

ای فلک تو با نیکان دایم ازچه ای بدخواه

عترت نبی و آنگه مجلس عبیدالله

مجلسی که اطرافش بسته ره ز نامحرم

اهل بیت پیغمبر چون در او گشاید راه

کودکان بی یاور مادران بی فرزند

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۵ - در خطاب بحلقه زن باب ماتم هلال محرم

 

باز ای مه محرم پر شور سرزدی

و اندر دلم شراره زعاشور برزدی

سختا که روی تو مگر ازسنگ کرده اند

کاینک دوباره حلقه ماتم بدرزدی

بازآمدی و بردل مجروح من چو پار

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام

 

در دهر دلا تا کی گه هالک وگه ناجی

از صولت آن مایوس بر دولت این راجی

جز قلزم وحدت نیست کافتاده بمواجی

هان از نظر کثرت ابلیس شد اخراجی

شو بنده شاه دین چند این همه محتاجی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

 

ای که فرو رفته ببحر تمنی

گاه بصورت چمی وگاه بمعنی

بشکن و بفکن هرآنچه اسفل و اعلی

خواهی اگر رستگی به نشئه اخری

جوی بجان بستگی بصادر اول

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در تشکیل مجلس عزا و رثای بر جناب شهادت مآب حضرت سیدالشهدا

 

یارب زکیست برپا این بزم دردناکی

کز قدسیان رود هوش زین خاکیان باکی

آلودگان برغم هر یک بعین پاکی

گوئی حلال دانند هم گریه هم تباکی

مانا حرام دانند هم بذله هم تبسم

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تضمین غزلی ازسعدی

 

گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم

ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم

لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم

بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم

میرود و نمیرود نافه بزیر محملم

[...]

جیحون یزدی