گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
میرود و نمیرود نافه بزیر محملم
نه سر آنکه دل کنم من ز زمین کربلا
نه دل آنکه سرکنم با تو بدشت نینوا
یارب کس بروز من هیچ مباد مبتلا
«پرده دریده هوا بارکشیده جفا
راه به پیش و دل به پس واقعه ایست مشکلم»
سلسله و غل کهن جان گزدم همی زنو
رنج سفر همی کند خرمن طاقتم درو
آه که ساربان من پر نفس است وکم شنو
«ایکه مهار میکشی صبر کن و سبک برو
کز طرفی تو میشکی وز طرفی سلاسلم »
گاه سوار گشتنم نیست جهاز و محملی
وقت پیاده بردنم نیست بساط و محفلی
زین همه بدترآنکه نی وصل ترا وسایلی
«بار بیفکند شتر چون برسد بمنزلی
بار دل است همچنان در بهزار منزلم»
چون سرت از بداختران مهر صفت به نی شود
مایه سوز و ساز من جلوه و صوت وی شود
عمر بسر رسیده ام نور ترابه پی شود
«معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود
گرچه بشخص غایبی در نظری مقابلم»
ایکه ز پاک دامنت صاحب مهد من توئی
وز سخنان جان فزا واهب شهد من توئی
داد نمیبرم بکس داور عهد من توئی
«اخر قصد من توئی غایت جهد من توئی
تا نرسم زدامنت دست امید نگسلم»
جان دو عالمت فدا بین بتن اسیر من
عسرت من مجار تو شفقت تو مجیر من
پا بکجا نهم که نی غیر تو دستگیر من
«ذکر تو از زبان من فکر تو از ضمیر من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم»
سر ز سیاه معجرم مهر نهفته در غسق
زرد رخم زگرد و خون ماه گرفته در شفق
سرخ لبم زتشنگی گشته کبود و خورده شق
گر نظری کنی کند کشته سبز من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
ایمه بانوان دین وی در درج لم یزل
جیحون راز عمر خود مرثیه تو ماحصل
خاصه چه توأم آورم مدح ترا بهر غزل
شیخ ادیب پارسی نیک سراید این مثل
«چون زدلم بدر رود مهر سرشته در گلم»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از زبان شخصیت تاریخی سکینه بیان شده و در آن، احساسات عمیق او نسبت به جدایی از پدر و دوستانش در کربلا به تصویر کشیده میشود. او از درد فراق، مصیبتها و رنج سفر سخن میگوید و بیان میکند که هرچند نمیتواند از زمین کربلا دل بکند، اما در عین حال نمیتواند از درخواست وصال به محبوبش چشمپوشی کند. سکینه در این شعر از شهادت و اندوه خود و دیگران مینالد و به درد و رنجی که در پی انفصال و دوری از عزیزانش متحمل میشود اشاره میکند. او در عین حال از امید به وصال و شفاعت محبوبش سخن میگوید و در پایان، آرزو دارد که در این بزم غم، یاد و نام محبوبش را بر سر زبان داشته باشد.
هوش مصنوعی: سکینه به پدرش گفت که اگرچه دوست دارم در میدان جنگ بمانم، اما نبودن او برایم سخت است.
هوش مصنوعی: اما چه فایده دارد وقتی که از تو دوری و غم جدایی دوستان بر دوشم سنگینی میکند و قلبم را درگیر کرده است؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گلی که در زیر پارچه یا پوشش قرار دارد، به طور مداوم در حال حرکت است، اما در عین حال از بین نمیرود. این تعبیر نشاندهنده عشق و زیبایی است که همیشه در حال تداوم و حیات است.
هوش مصنوعی: من نه میتوانم از کربلا دل بکَنم و نه میتوانم با تو از نینوا جدا شوم.
هوش مصنوعی: ای کاش کسی مانند من در روزگار من دچار مشکلات و رنجها نشود. آسمان لکهدار است و درد و ستم بر من بار گشته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در زندگی، حرکت به سمت جلو و پیشرفت ممکن است دشوار باشد، در حالی که احساسات و آرزوهای ما ممکن است به ما دلیلی برای بازگشت به گذشته یا تردید درباره آینده بدهند. در واقع، ما با چالشهایی روبهرو هستیم که تعادل بین پیش رفتن و تسلیم شدن را دشوار میکند.
هوش مصنوعی: من به زنجیر و غل و زحمت قدیمی گرفتار شدم و در این سفر دشوار رنج میبرم. طاقت و توانم به تمامی در این راه صرف میشود.
هوش مصنوعی: آه، ساربان من خیلی با انرژی و پرهیجان است و کم توجهی میکند. خوب است که کمی صبر داشته باشی و آرامتر حرکت کنی.
هوش مصنوعی: از یک سو تو به آرامی میریزی و از سوی دیگر، احساس بیقراری و طغیانی در من وجود دارد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات امکان سوار شدن بر مرکب و وسیلهای نیست و وقتی که نیاز به پیاده رفتن دارم، جایی برای اجتماع و دور هم بودن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بدترین حالت این است که حتی به وصال تو دست نیابم، مانند شتری که بارش را در راه به مقصد میافکند.
هوش مصنوعی: دل هنوز درگیر زندگی و مشکلات بسیاری است که در آن سرگردانم.
هوش مصنوعی: زمانی که سرت از کسانی که به خوبی رفتار نمیکنند، پر از مهر و محبت باشد، این موضوع باعث میشود که درد و رنج من بیشتر شود و در عین حال صفات و صدای او برای من جلوهای خاص پیدا کند.
هوش مصنوعی: زمان عمرم به پایان رسیده و حالا کمی نور به من میرسد. آیا میتوانم شناختی از حقیقتی که پیش از این حجابها وجود داشت، پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: اگرچه فردی که در نظرم نیست، همچنان به یاد او هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که از طهارت دامنت، صاحب مهد و موهبت من هستی و از سخنان جانافزایت، مدیون نعمتها و خوشبوهای زندگیام هستم.
هوش مصنوعی: من در این دنیا به کسی حساب نمیزنم، زیرا تو داور من هستی. هدف نهایی من تو هستی و تمام تلاشم برای رسیدن به توست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دامن تو نرسم، امیدم را رها نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: جان دو جهانی فدای تو میشود، در حالی که من در بند مشکلات و تنگناهایم. از زندانی که در آن به سر میبرم، تو مهربانی و پشتیبان من هستی.
هوش مصنوعی: کجا بروم که غیر از تو کسی به فریاد من نرسد؟ یاد تو از زبان من جاری است و اندیشهام همیشه مشغول توست.
هوش مصنوعی: وقتی که میروی، انگار در وجودم و در همهی اعضای بدنم باقی ماندهای.
هوش مصنوعی: سرم زیر چادر سیاه، مهر و نوری پنهان دارد. رنگ زرد رخسارم از گرد و خون ماه گرفته شده و در سپیدهدم نمایان است.
هوش مصنوعی: لبهای سرخ من از تشنگی کبود شده و حالتی به خود گرفتهاند. اگر نگاهی به من بیندازی، میبینی که چقدر به خاطر عشق و محبت، جانم در خطر است و مانند برگ سبز شوق در حال پژمردن هستم.
هوش مصنوعی: اگر امید باطلم را نشکنید، چه چیزی به من میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مقام والای زنان در دین اشاره دارد و از جانب آنها به زندگی و یادبود خود اشاره میکند. بیان میکند که عمر و حیات آنها همچون مرثیهای است که به دستاوردهایشان و جلوههای ایمانشان تعلق دارد و در این مسیر، از حیات خود به عنوان محصول و دستاوردی مهم یاد میشود.
هوش مصنوعی: من به ویژه برای تو مدح و ستایشی میآورم، زیرا شاعر بزرگ و ادیب پارسیزبان به خوبی میسرايد.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق از دل من بیرون برود، گلی که در وجودم رشد کرده، پژمرده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.