گنجور

 
جیحون یزدی

بجای پست از آن بدخیام اطهر او

که ننگرند عیالش بریدن سر او

زجای پست چه حاصل که چون بخاک افتاد

بلند شد ز بر نی سر مطهر او

چو بود حنجر او بوسه گاه ختم رسل

نمود آهن خنجر حیا زخنجر او

ولی چو بود دل شمر سخت تر زآهن

برید سر زقفا از ستوده پیکر او

چسان گذشت بلیلی پس از پسر چوندید

بخون طپیدن سالار او برابر او

فراق اکبر و هجر حسین وجور عدو

که داندش غم دل جز خدای اکبر او

دریغ و درد که چون شد سواد کوفه پدید

سرحسین گذشت از حضور خواهر او

چنان بچوبه محمل زد از اسف سر خویش

که خون چکید برون از درون معجر او

فسوس و آه از آن دم که همره اسرا

گذر بر آن تن بی سر نمود دختر او

فغان که تکیه به نی زد چو بهر آسایش

زدند سنگ به پیشانی منور او

فراخت دامن پیراهن از فرود زره

کز آن بود که بخشکد رخ بخون تر او

چو بر سپیدی نافش سیه دلی نگریست

بتیر دوخت دل و ناف ناز پرور او

به ناف زد ولی از پشت نه کشید برون

چنانکه شرم زجیحون نمود دفتر او

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

سمنبری‌ که فسونگر شدست عبهر او

همی خلد دل من عبهر فسونگر او

اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر

چرا خلنده و افسونگر است عبهر او

زعطر خویش همی بند و جادویی سازد

[...]

سوزنی سمرقندی

گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او

ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او

بصد مغاک بر کتانی و معیده سری

چگندر و گزری نیست کان برابر او

چو گردن شتر مست کفک نفج بود

[...]

ظهیر فاریابی

شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او

برید عالم غیب است رای انور او

خدایگان ملوک زمانه نصرت دین

که بوسه جای سپهرست دست وخنجر او

سر ملوک ابوبکربن محمد آنک

[...]

خواجوی کرمانی

بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او

نمونه ئیست مه نو ز نعل استر او

ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت

که بود مملکت لو کشف مسخّر او

بحکم قاطع کشور گشای مصطفوی

[...]

خیالی بخارایی

کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او

گمان مبر که بوَد ملک وصل در خور او

دلی که در خور گنجینهٔ محبّت نیست

مقرّر است که قلب است اصل گوهر او

به دور آن لب میگون دگر ملاف ای خضر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه