گنجور

 
۱
۲
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بر سر خاک دوستان، پا نه و دیده برگشا

رو نفسی بخود فرو، یک نفس از خودی برآ

لوح مزار دوستان، پیش نظر نه و، ببین

صورت حال خود ازین، آینه بدن نما

رشحه خون نگر که چون، بسته بغازگی کمر!

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواست

شانه در گیسوی او، دیوانه زنجیر خاست

فارغ از آزار چرخ از بی وجودی گشته ام

دانه من چون شرر ایمن ز سنگ آسیاست

ترک خود کن اول، آنگه هر چه میخواهی بخواه

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

سوی یار از همه پرداخته میباید رفت

گر همه رنگ بود، باخته میباید رفت

ناقه عزم ضعیف است دو محمل نکشد

دو دل خویش یکی ساخته میباید رفت

در ره دوست چو آبی که شود صاف و رود

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

دل واکن هر پیر و جوانست دم صبح

بر دل نفس شیشه گرانست دم صبح

از هم نگسسته است درو قافله فیض

پیوسته بهار است و خزانست دم صبح

بر راه تو ای قافله گریه خونبار

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد

بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد

چهره گلگونه دار آب ندارد

زآنکه گل آتشی گلاب ندارد

نامه پرشکوه ام نداشت جوابی

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

مرا از نعمت دیدار، دل سیری نمی‌داند

ز روی دوستان، آیینه دلگیری نمی‌داند

به آب چرب و نرمی، تازه‌ام دارد ز بس لطفش

چو نخل شعله، هرگز عشق من پیری نمی‌داند

به عشق دوست، می‌زیبد گرفتن ملک دل‌ها را

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا بشکند

چون به گلشن قد فرازد، شاخ گلها بشکند

آفتاب از رشک خواهد کاستن چون ماه، اگر

همچو مه طرف کلاه آن ماه سیما بشکند

یار بد مست است و، می گستاخ می بوسد لبش

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل می‌شود

آسیا بی‌پره چون گردید، باطل می‌شود

عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست

چون می‌خواهد، اگر دیوانه عاقل می‌شود

تا نسازی خرج نقد خود، نمی‌آید به کار

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان لذیذ

نیست در کام کرم، جز خوردن مهمان لذیذ

در مذاقم تا شدم از زهر فرقت تلخ کام

هیچ نعمت نیست چون جمعیت یاران لذیذ

هست حرف تند ناصح تلخ بر بیحاصلان

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

مژده باد ای دل، که اینک می‌رسد ماه صیام

دارد از حق بهر امید گنهکاران پیام

وه چه مه! شوینده عصیان خلق از نامه ها

وه چه مه! خواهنده عذر گناه خاص و عام

طرفه ماهی، پای تا سر بخشش و لطف و کرم

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

ریخت دندان و، گره در بند نان ما همچنان

رفت چشم از کارو، در خواب گران ما همچنان

باغ هستی راست فصل برگ ریزان حواس

در تلاش رنگ، چون برگ خزان ما همچنان

راست کیشان پر بر آوردند از این منزل چو تیر

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

پیش لطفش میتوان با روسیاهی ساختن

لیک رو نتوان ز شرم بی گناهی ساختن

چند پوشی خلعت پوشیده رنگ از شراب

میتوان یک چند هم، با رنگ کاهی ساختن

میکند از بیم طوفان حوادث فارغت

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

با من همیشه درد تو دارد عنایتی

صد شکر کز غم تو، ندارم شکایتی

افتاده‌اند، از ره افتادگی به دور

یا رب به خویش‌گمشدگان را هدایتی

از مال و جاه، هست سخن پایدارتر

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری

نمینالی ز بیچیزی، اگر دانی چها داری

بکن با نفس کافر، دست و پا، تا دست و پا داری

تو اما،ای خود آرا، دست و پا بهر حنا داری

سراپا چشم باید شد، کنون چون شاخ بادامت

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲

 

بهر نان تاکی بدرها آب روی خود بری؟

در تلاش خواجگی، تاکی نمایی چاکری؟!

حال خود منعم ببین از شیشه ساعت عیان

ریزشی تا میکنی، از تست اوج برتری

ظاهر آرایی، نباشد شیوه روشندلان

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

چون ز صحرای عدم گشت بتن جان راضی؟

گوهر ار بحر چرا شد به نگیندان راضی؟!

سنگ چیم کرد کسی بهتر ازین خلق جماد؟

اوست مجنون که نگردد به بیابان راضی!

میکند شانه ز سر پنجه شیران، ترسم

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

نظر بگشا، نگه دانسته کن، در هر پر کاهی

که هر تار نگاه عبرتی، باشد بحق راهی

ز دلها، میتوانی ره ببزم قرب حق بردن

که هر طاق دلی، آن بار گه را هست درگاهی

بساط بزم قرب حق، پر است از شیشه دلها

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۰

 

برگی از باغ تو، هر رنگ گل زیبایی

گردی از راه تو، هر سروقد رعنائی

بهر نظاره گلزار تو، هر غنچه تلی

پیش مجنون تو هر برگ گلی، صحرائی

هفت چرخست، ز گلزار تو یک غنچه تنگ

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶ - تاریخ افزایش منصب صدر اعظم شاه عباس ثانی

 

ز خدمت شناسی شنهنشاه عادل

که برکوه باشد از او پشت مذهب

ز بس کوفت عدلش سر ظالمان را

بدزدد بخود دم، چو زنبور عقرب

بعهدش برآید اگر ناله از نی

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۷ - تاریخ مرگ ملابوذر فرزند مولانا خلیل الله قزوینی

 

ز گلزار «خلیل » خلت آیین

که از وی دیده خلقی است روشن

عجب زیبا گلی دست اجل چید

که از جان هزاران خاست شیون!

نهال نورسی شد کنده زین باغ

[...]

۱۲ بیت
واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳