سوی یار از همه پرداخته میباید رفت
گر همه رنگ بود، باخته میباید رفت
ناقه عزم ضعیف است دو محمل نکشد
دو دل خویش یکی ساخته میباید رفت
در ره دوست چو آبی که شود صاف و رود
همرهان را همه انداخته میباید رفت
کارم از دست شد ای قاصد آه سحری
تا دل او همه جا تاخته می باید رفت
به تماشای جمالش همه کس محرم نیست
خویش را از نظر انداخته میباید رفت
گشت چون صیقل آیینه قد از فکر بنا
خانه گردید چو پرداخته میباید رفت
به مصافی که عدو تیغ کجی افرازد
علم راستی افراخته میباید رفت
سپر از دوره آغوش بود مردان را
بردم تیغ اجل، تاخته میباید رفت
جانب سنگ بلا ای ثمر باغ وجود
چون شکوفه سپر انداخته میباید رفت
تن به خاکستر واسوختگی باید داد
همچو آیینه پرداخته میباید رفت
جانب اهل کرم، دست تهی بال و پر است
سوی جانان همه را باخته میباید رفت
واعظ این بار علایق که تو برداشته یی
همه را عاقبت انداخته میباید رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خم چو گردد قد افراخته میباید رفت
پل برین آب چو شد ساخته میباید رفت
در حریمش دل و جان باخته می باید رفت
شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت
توبه کن تا سبک از خویش توانی برخاست
آنچه اندوختی، انداخته می باید رفت
بخت اگر یار و مددکار شود سایه مثال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.