گنجور

 
۱
۲
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را

به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را

ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا

جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را

ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما

پهن باشد همه جا سفره بینانی ما

نیست ما را گله از تنگی احوال جز این

که ملولند عزیزان ز پریشانی ما

نیست از سیل حوادث به جز این دلکوبی

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

ز طوفان خروشم، رعشه پیدا می‌کند دریا

ز سیلاب سرشکم، دل به دریا می‌کند دریا

ز کشکول گدایان، واشود دریادلان را دل

چو آبد کشتیی، آغوش خود وامی‌کند دریا

ز دست خود به تنگ است آنکه دارد گوهری در دل

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت است

حلقه چشمی که می بینم، کمند وحدت است

سر بهر کوته نظر نارد فرو ایوان فقر

چشم از آن رو اهل دنیا را به سوی دولت است

چون کنی ترک تمنا، ملک آسایش ز تست

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

کدخدایی یک قلم، رنج و غم و دردسر است

خامه تا گردید صاحب خانه، با چشم تر است

دست افشاندن بملک و مال این عبرت سرا

طایر جان را به اوج قرب حق، بال و پراست

کارهای بی سرانجامان، ز خود گیرد نظام

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور است

هر روز دو صد مرگ به یک جان، چه ضرور است

از شوق تو، نعل لب نان است در آتش

در تب چو تنور از غمش ای جان چه ضرور است

آن را که نهادند به سر تاج قناعت

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

نه همین صبح از غمم پیر است

بهر من شام نیز دلگیر است

ناله من، ز ناتوانی ها

بی صداتر از آب تصویر است

مرو از ره به مهربانی خصم

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است

عقیق دست دعا اشک چون عقیق خوش است

گل سرسبد عالمی تو و چون گل

سلوک باید و نیکت به یک طریق خوش است

مرا که دیده دل جز بحسن معنی نیست

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است

چو نام حلقه شود، خاتم سلیمانی است

چه تن به بستر دولت دهی؟ که عاقل را

به دیده دولت بیدار، خواب شیطانی است

به چر خ سوده، سر قصر دولتی هرجا

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

کریم اوست که منت در آب و نانش نیست

فقیر دیده ور آنکس که چشم آتش نیست

مکن سرای بزرگان سراغ، ای حاجت

که هست نام بزرگی، ولی نشانش نیست

بر اهل فقر نباشد تحکمی کس را

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت

ناله ام از گنبد ازرق گذشت

بود خونم حق آن تیر نگاه

آن نگاه از خون من ناحق گذشت

پایبند قید اطلاق ار شوی

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

آغاز محبت دگر انجام ندارد

این صبح قیامت ز قفا شام ندارد

در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست

این بادیه امن دد و دام ندارد

خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

به درویشان فسون جاه و دولت درنمی‌گیرد

کلاه پادشاهی گر دهندم، سر نمی‌گیرد

به ملک و مال، نتواند کسی از مرگ جان بردن

اجل تا می‌رسد، جان می‌ستاند، زر نمی‌گیرد

کسی کز بار منت پشت غیرت خم نمی‌سازد

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکند

زآن لب، به یک دو قطعه شکر صلح میکند

هر کس که دیده رنگ ترا وقت جنگ جو

صلح ترا به جنگ دگر صلح میکند؟!

از بس به زیر تیغ تغافل نشسته است

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳

 

دوستان، مژده که ماه رمضان می‌آید

وقت آمرزش هر پیر و جوان می‌آید

می‌توان کرد نثار قدمش جان عزیز

که ز درگاه خداوند جهان می‌آید

سفره رحمتش افتاده و، این ماه شریف

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

در چشم عقل هرکه بود سر حساب تر

ناکام تر کسی است که شد کامیاب تر

از خانه حباب که موج است پایه اش

باشد بنای عمر تو پا در رکاب تر

تخم أمل مکار بامید زندگی

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶

 

از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک؟

تن گر شود پلید، چه نقصان بجان پاک؟!

دارد کلام پاکدلان بیشتر اثر

زور خدنگ بیش بود از کمان پاک

بر خصم، بی درشت سخن، کارگر تراست

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

درست نیست گشودن به خنده لب چندان

که خویش را شکند، پسته چون شود خندان

به ملک صبر ترا خاتم سلیمانیست

جگر شود چو نگیندان گوهر دندان

تو یوسفی و، جهان بقا ترا مصر است

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴

 

پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن

وحشی است مرغ فرصت، مژگان بهم مزن

زین خوابهای از أمل خود درازتر

خط بر کتاب هستی خود یک قلم مزن

ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری

که عقده ام بگشاید ز رشته کاری

ز زیر بال هما همتم گذشت چنان

که بگذرند ز پای شکسته دیواری

بغیر دیده حسرت، بملک و مال جهان

[...]

۱۱ بیت
واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۹