شب ز دردم، جمله دریا حق گذشت
ناله ام از گنبد ازرق گذشت
بود خونم حق آن تیر نگاه
آن نگاه از خون من ناحق گذشت
پایبند قید اطلاق ار شوی
میتوان از قیدها مطلق گذشت
بهر دنیا، کان خیالی باطل است
مگذر از حق میتوان از حق گذشت
قوت نطقت که با آن آدمی
چون سگان در جق جق و، وق وق گذشت
رنجه شد قانع ز دنیا، تا چه ها
بر حریص جاهل احمق گذشت
خویش را کشتی ز فکر کیمیا
زندگانی برتو چون زیبق گذشت
در دم مرگ آه حسرت میشود
هر دمی کان نی بیاد حق گذشت
دل بدست آور، رهی تا از بلا
کی توان زین بحر بی زورق گذشت
میرسد از چاک دل رزق سخن
چون قلم ما را مدار از شق گذشت
حق یاد حق ز ما نگرفته رفت
زندگی واعظ ز ما ناحق گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.