پیش چراغ فیض شب، از خواب دم مزن
وحشی است مرغ فرصت، مژگان بهم مزن
زین خوابهای از أمل خود درازتر
خط بر کتاب هستی خود یک قلم مزن
ای تاجر قلمرو هستی، نبسته بار
از چشم خفته، خیمه براه عدم مزن
زنهار پیش حکم قضا، از حیات خویش
پیش لبت گر آینه گیرند، دم مزن
با بی زری چو دست کریمان گشاده باش
بر جبهه همچو کیسه گره با درم مزن
عقل معاش، نام مکن بخل شوم را
خرجیست خرج معرفت، ای خواجه دم مزن
حق کرم، ز نام کرم هم گذشتن است
این حق ادا نساخته لاف کرم مزن
دستار کهنه یی، به فقیری اگر دهی
هر لحظه اش به فقر ز سرکوب بم مزن
پیش چراغ اجر مصیبت، ز بی تهی
بر سر چو باد خاک میفشان و دم مزن
از بهر خود مگیر، گل کلفتی در آب
ای سیل، خان و مان فقیری بهم مزن
تا غایبانه مدح تو هردم کنند بیش
واعظ بروی دشمن خود، حرف کم مزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذر ز آب خضر و دم از جام جم مزن
اینها حکایتی است قدح نوش و دم مزن
دوزخ نه زان ماست دلا فال بد مزن
در عیش کوش و قرعه همت بغم مزن
ای آه سینه سوز مکن شعله را بلند
[...]
بر صفحهٔ رخ از خط مشکین رقم مزن
بر نامهٔ حیات محبان قلم مزن
تیغ عتاب بر سر اهل وفا مکش
تیر هلاک بر دل صید حرم مزن
افتادگان بند تو جایی نمیروند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.