چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است
چو نام حلقه شود، خاتم سلیمانی است
چه تن به بستر دولت دهی؟ که عاقل را
به دیده دولت بیدار، خواب شیطانی است
به چر خ سوده، سر قصر دولتی هرجا
کشیده گردن و در انتظار ویرانی است
دهد ضعیف نوازی، جلای دیده دل
به حال مور نظر، سرمه سلیمانی است
طریق صحبت اهل زمانه گر این است
ز هم چو ریخته شد اجتماع، مهمانی است
علایق، از ره دین، پای بند سالک نیست
نه رشته مانع در ثمین ز غلتانی است
حصار امن و امان چیست؟ عزلت از مردم
ز خلق قطع نظر، خویش را نگهبانی است
به جهل خویش بکن اعتراف و، دانا باش
که افتخار بدانش،دلیل نادانی است
ز یاد مرگ نشد آب و، چین به جبهه نزد
دل چو سنگ سیاهت چه سخت پیشانی است
نشسته بر در خلقی، همیشه بهر طمع
به رتبه شاهی و، شغلت ولیک دربانی است
کلام چون شکرت، شور آورد واعظ
مدار کلک تو، زان رو بدست افشانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفاهیم سلطنت، قدرت، دین و دانایی میپردازد. شاعر بیان میکند که سلطنت و شهرت همچون یک تخت سلطانی است که با نام و مقام به وجود میآید. او به عواقب خواب آلودگی و غفلت از دولت اشاره میکند و به این نکته میپردازد که برخی افراد به دلیل وابستگیهای دینی و اجتماعی، نمیتوانند به آزادی و درک عمیقتری از زندگی دست یابند. شاعر همچنین به نقد افرادی میپردازد که در جستجوی قدرت و شهرت هستند، اما در واقع به نوعی وابستگی و تنهایی گرفتار شدهاند. او از اهمیت آگاهی و دانایی در برابر جهل سخن میگوید و یادآوری میکند که یاد مرگ باید ما را به هوشیاری و زندگی معنادار و عمیقتر متوجه کند. در نهایت، شاعر با زبانی زیبا و هنرمندانه به چالشهای زندگی اجتماعی و فردی پرداخته و دعوت به خردمندی و بیداری میکند.
هوش مصنوعی: هنگامی که از محبوبیت و شهرت برخیزید، به مانند تاج و تخت سلطنت میباشید. وقتی نام شما بر زبانها بیفتد، به مانند انگشتر سلیمان ارزشمند و دارای قدرت خواهید شد.
هوش مصنوعی: آیا برای لذتبردن از زندگی مادی و دنیوی خود را تسلیم میکنی؟ زیرا فرد عاقل میداند که در دنیای پرزرق و برق ممکن است فریب بخورد و در خواب غفلت باقی بماند.
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره دارد که در آن، کسی در حال استراحت یا آرامش است، اما در عین حال، در مکان یا موقعیتی قرار دارد که ممکن است نشانهای از آسیب یا نابودی باشد. این شخص به جاهایی که در انتظار اتفاقات ناخوشایند هستند، توجه دارد و نشانهای از تهدید در فضای اطرافش احساس میکند.
هوش مصنوعی: صدای دلنواز ضعیف، مانند آرامش بخشی است که چشم و دل را میفریبد؛ مانند سرمهای که برای زیبایی چشمها به کار میرود.
هوش مصنوعی: اگر روش ارتباط و گفتوگوی مردم زمانه چنین باشد، پس وقتی افراد دور هم جمع میشوند، در واقع فقط یک مهمانی بیمحتوا و سطحی برگزار شده است.
هوش مصنوعی: علاقهها و وابستگیها، از دیدگاه مذهبی، بند و زنجیری برای سالک نیستند و مانعی در راه رشد و پیشرفت او به شمار نمیآیند.
هوش مصنوعی: محافظت از خود در برابر خطرات و آسیبها، در واقع همان گفتن این است که دوری از مردم و کنارهگیری از دنیا، به معنای داشتن امنیت و آرامش نیست. انسان باید خود را از درون قوی و محفوظ نگه دارد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات زندگی احساس امنیت کند.
هوش مصنوعی: به نادانی خود اعتراف کن و آگاه باش که افتخار به دانشی که داری، نشانه نادانی است.
هوش مصنوعی: از یاد مرگ غافل نشو و نگذار که مشکلات و سختیها تو را به زانو درآورد. سختیهایی که مثل سنگ سیاه بر پیشانیات سنگینی میکند، گواه بر استقامت و پایداری توست.
هوش مصنوعی: شخصی در انتظار است و در کنار مردم قرار دارد، همیشه برای دستیابی به مقام سلطنت و ثروت تلاش میکند، اما در واقع مشغولیت او فقط نگهبانی و خدمت در دربار است.
هوش مصنوعی: سخن مانند شکر شیرین و دلانگیز است و گویا واعظی که بیاختیار سخن میگوید، دقت کن که قلمت را به کار نگیری، زیرا این سخن به خودی خود دلها را به شور و هیجان میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که از پس احمد روا بود مرسل
بزرگوار امیر امام خاقانی است
رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را
که در جهان سخن ملک او سلیمانی است
رسول بازپسین را هزار گونه قسم
[...]
مرا به صحنک بغرا محبت جانی است
اگر چه معده پر از نان گرم و بریانی است
چه می کنی صفت امروز آب حیوان را
به شیر منش نظر کن که آب حیوانی است
به شهر اگر دل بریان به جان فروشد کس
[...]
کسی که مانده به بند لباس زندانی است
پریدن از قفس نام و ننگ عریانی است
به پختگی جنون کی به من رسد مجنون؟
همین بس است که من شهری او بیابانی است
ز چشم گریان، بیقدر شد متاع جنون
[...]
فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است
گشاده باش، جهان را شکفته گر خواهی
که بر گشاده دلان چرخ روی خندانی است
ز خود برآ که چو گردید راهرو بی برگ
[...]
فتاد طائری از لانه و ز درد تپید
بزیر پر چو نگه کرد، دید پیکانی است
بگفت، آنکه بدریای خون فکند مرا
ندید در دل شوریدهام چه طوفانی است
کسیکه بر رگ من تیر زد، نمیدانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.