امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - مخترع
ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - تتبع میر
چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب
بهر سیراب شدن سبزه خط رسته به آن لب
طفل مکتب شده پیر خرد اندر ره عشق
شوخ من جلوه کنان چونکه خرامد سوی مکتب
سر ما را چه ره آنکه بفتراک ببندی
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - مخترع
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب
ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت
توام خلاص نمایی ازین فغان یارب
رسید یا رب من شام غم به مجمع دیر
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - اختراع
زهی قد و عذارت سر به سر خوب
به خوبی بنده حسن تو هر خوب
اگر لطفست اگر جور از تو چونست
که هر کارت بود از یکدگر خوب
وفا از سرو قدان باشد آن نوع
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱ - تتبع مخدومی
تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت
چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت
وه که ممکن نیست دیگر چشم را دیدن به خواب
کز خیال لب نمک آن مه به جای خواب ریخت
یار شد مهمان من وز گریه شادی دو چشم
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸ - تتبع شیخ
شام هجران مرا عکس رخ یار کجاست؟
بهر آن عکس می آئینه کردار کجاست؟
پی می داشتنم ساقی گل عارض کو
بهر بزم طربم ساحت گلزار کجاست؟
باعث رونق و سرمایه این بزم نشاط
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰ - ایضا له
گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت
نطق شیرین روانت هم بدان مانند ریخت
رسم مردن شاید ار روزی ز عالم برفتد
جان شیرین بس که زان لبهای شکرخند ریخت
تا شنیدم بستهای با مدعی پیوند و عهد
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹ - تتبع خواجه
کسی که ملک دلش کرد خیل غم تاراج
پی عمارت آن غیر باده نیست علاج
جنون و عشق بتان باعثم به رسوائیست
کجاست می که مهیا شدست مایحتاج
به کوی عشق میان گدا و شه فرق است
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹ - تتبع میر
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد
رنگش ز رنگ عقل فراموشی آورد
باشد تکلم تو زبان بند اهل عشق
کش استماع مایه خاموشی آورد
لعلت عجب می است که کیفیتش به دل
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴ - مخترع
آن قلندروَش که سویش دل به پاکی میکشد
پاکبازان را به کوی دردناکی میکشد
هر الف کو میکشد بر سینه از مستی و حسن
راستان را دل به سوی سینه چاکی میکشد
زین سبب شادم که شاید تیغ او بر من رسد
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲ - تتبع شیخ
ز خاک کوی تو بوی عبیر میآید
که سوی دلشدگان دلپذیر میآید
شهی که ملک جهان را به ظلم کردی اسیر
هنوز ناشده سویت اسیر میآید
حلال گشت به چشم تو خون من گرچه
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴ - تتبع خواجه
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
که از سفال خرابات جام جم دارد
منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس
به زهدم آنکه درین دیر متهم دارد
ردای سرخ ز می بر سر عصا بندم
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵ - تتبع خواجه
علی الصباح مغان قفل دیر باز کنید
دو جام باعث گفتار اهل راز کنید
گر گر اهل زهد و ریا بگذرند معاذالله
به وقت نکته ز نامحرم احتراز کنید
نیاز ما ز شما کشتن است ای خوبان
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰ - تتبع میرشاهی
هردم رسد به دل چو ز عالم غمی دگر
غم نیست چون ز من بودت عالمی دگر
دارد گدای میکده از باده قدح
آیینه سکندر و جام جمی دگر
گویم به نزد پیر مغان جور مغبچه
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳ - مخترع
اگر چه نیست امید وصال او هرگز
ولی نبوده دلم بی خیال او هرگز
مگو به مثل ویی دل ده و ازو وا ره
نبود و نیست ز خوبان مثال او هرگز
چنانکه لازم بحرست نقطه گاه رقم
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶ - تتبع مخدوم
یارب چه بلاییست که آن شوخ قدحنوش
هر باده که با غیر خورد من روم از هوش
از بسکه سبوی در میخانه کشیدم
شد چون کف دست شترمست مرا دوش
آن چشم سیه را نبود حاجت سرمه
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹ - تتبع خواجه
عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم
گونه ای زردوشی در می حمرا فکنم
ای گدایان در میکده همت که به جهد
خویشتن را اگر از صومعه آنجا فکنم
وه که آن مغبچه پروا نکند گر خود را
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰ - تتبع بعضی عزیزان
بگفت عشق که می نوش و رو به ملک عدم
بگفتمش که بده جام می دمست و قدم
ردا بروی تغار می است و شعله آه
مراست کشور رندی کنون به طبل و علم
درم درم که شده داغ من به سجاده ده
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵ - مخترع
ای کافر بد مست که بردی دل و دین هم
جان نیز فدایت مگذر غافل ازین هم
آن طره بگوش تو سخن گوید و ابرو
خم بهر شنیدن ز کمین حال چنین هم
نقش عجب و صورت مشکل که ز حسنت
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶ - تتبع خواجه
نیست دل اینکه منِ زارِ بلاکش دارم
از تو در سینه خود پارهای آتش دارم
ساقیا جرعه میْ ده که به امید وصال
درکشم چند دل از هجر جفاکش دارم
روکشا جمعیتم را که من سودایی
[...]