گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

اگر چه نیست امید وصال او هرگز

ولی نبوده دلم بی خیال او هرگز

مگو به مثل ویی دل ده و ازو وا ره

نبود و نیست ز خوبان مثال او هرگز

چنانکه لازم بحرست نقطه گاه رقم

نشد ز دیده برون نقش خال او هرگز

اگر چه قد تو بیرون ز اعتدالم گشت

کم و زیاده نشد اعتدال او هرگز

ملالت دل من بین و باده ده که جز این

نبوده واقع رنج و ملال او هرگز

ز درد هجر تو فانی فتاده بی حالست

چه شد که پرسه نکردی ز حال او هرگز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode