اگر چه نیست امید وصال او هرگز
ولی نبوده دلم بی خیال او هرگز
مگو به مثل ویی دل ده و ازو وا ره
نبود و نیست ز خوبان مثال او هرگز
چنانکه لازم بحرست نقطه گاه رقم
نشد ز دیده برون نقش خال او هرگز
اگر چه قد تو بیرون ز اعتدالم گشت
کم و زیاده نشد اعتدال او هرگز
ملالت دل من بین و باده ده که جز این
نبوده واقع رنج و ملال او هرگز
ز درد هجر تو فانی فتاده بی حالست
چه شد که پرسه نکردی ز حال او هرگز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات یک عاشق میپردازد که به رغم عدم امید به وصال معشوق، فکر او را از دل خود نمیتواند بیرون کند. شاعر میگوید که هیچکس مانند محبوبش نیست و او در برابر زیباییهای دیگران قابل مقایسه نیست. همچنین، او به این موضوع اشاره میکند که نبود محبوبش مانند نقطهای در دریا است که هرگز از خاطرش نمیرود. هرچند زیبایی معشوق او را تحت تاثیر قرار داده و حالش را دگرگون کرده، اما این موضوع هیچگاه موجب کاستی در عشق و علاقهاش نمیشود. در نهایت، احساس فقدان و درد او ناشی از دوری معشوقش است و از معشوق میخواهد که به حال او رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: هرچند که هرگز نمیتوانم به وصال او امید داشته باشم، اما دلم هیچگاه بیخیال او نبوده است.
هوش مصنوعی: نگو که از مثل او دلی بدهی و از او جدا شوی، چون هیچ کس از خوبان به پای او نمیرسد و نمونهاش هرگز پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: مانند اینکه نقطهای در دریا ضروری است، نقش خال او هرگز از نظر پنهان نمیشود.
هوش مصنوعی: هرچند قامت تو از حالت متعادل خارج شده و کم و زیاد شده است، اما همیشه اعتدال و زیبایی تو تغییر نکرده است.
هوش مصنوعی: دل من را ببین که چقدر اندوهگین است و شراب را به من بده، زیرا واقعاً درد و غم او هیچ وقت کمتر نشده است.
هوش مصنوعی: از درد بیحالی جدایی تو به شدت رنج میکشد. چه شده که هیچوقت از حال او خبری نگیری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.