ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
عطر می مراست بس بر مفشان گلاب را
زهر فراق می کشم وه چه عذاب باشد این
در ته دوزخ غمت چند کشم عذاب را
پیری و زهد و عافیت هر سه به وقت خود خوشند
دار غنیمت این سه را عشق و می و شباب را
بسکه ببایدت کف حیف و ندامتت گزید
فانی اگر ز کف نهی موسم گل شراب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی ساقی و عشق اشاره میکند و از لذتهای شراب و جوانی صحبت میکند. او به مستی و حضور در میکده اشاره دارد و میگوید که حتی اگر ساقی او عرق کند، بویی از گلاب دارد که خوشبوست. شاعر از عذاب جدایی و درد فراق میگوید و به سختیهایی که در این مسیر میکشد، اشاره دارد. او میگوید که پیری، زهد و عافیت در زمان مناسب خود خوب هستند، اما در حال حاضر باید از عشق، شراب و جوانی لذت برد. در انتها، شاعر به اهمیت استفاده از لحظات خوب و عدم هدر دادن آنها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر ساقی زیبا به من جام شراب خوب بدهد، من آفتاب را به این ساغر ترجیح نمیدهم.
هوش مصنوعی: چند بار به میکده بروم و بیخبر از همه چیز با دوستان و همراهان خود مست و شاد باشم، تا اینکه سرانجام آن مستی و خوشی مرا به خانهی خراب و ویرانم برساند.
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، اگر از چهرهات عرق بریزد، بوی خوش شراب را دارد، پس گلاب را بیهوده نپاش.
هوش مصنوعی: من طعم تلخ جدایی را میچشم و چه عذابی است این. در عمیقترین ظلمت غم تو، چه مدت باید عذاب را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: سن و سال بالا، سادگی و آرامش، هر کدام در زمان خود زیباییهایی دارند. از این سه نعمت غافل نشو و قدر عشق، نوشیدن و جوانی را بدان.
هوش مصنوعی: چقدر باید از حسرت و پشیمانی بگذرانی، اگر در زمان شکفتن گل، شراب را از دست بدهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
[...]
وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
[...]
پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را
خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را
ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان
بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را
روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی
[...]
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس
چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را
کام که بوده در پیت گرم که مینمایدم
[...]
چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را
تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو
بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را
شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.