نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
ای روز و شب خیال رخت همنشین ما
جاوید باد عشق جمالت قرین ما
آن دم که بود نقش وجودم عدم هنوز
مهر تو بود مونس جان حزین ما
ما سجده پیش قبله روی تو می کنیم
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
عشق تو گرفتار تو داند که چه درد است
جانی که ندارد سر این درد، نه مرد است
آن دل که نکرد از دو جهان درد تو حاصل
حاصل ز حیات آنچه مراد است نکرده است
بی درد طلب حلقه صفت بر در مقصود
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
زلف تو شب قدر من و روی تو عید است
وز زلف تو اندیشه ادراک بعید است
ابروی تو هریک مه عید است از آنرو
در عالم از ابروی تو پیوسته دو عید است
تا روی تو را دیده ام ای ماه دل افروز
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
گفتمش زلف تو مأوایی خوش است
گفت خوبان را همه جایی خوش است
گفتمش همتا ندارد قامتت
گفت چشمم نیز همتایی خوش است
گفتمش دور خوش است ایام عمر
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست
مستی کون و مکان از می و میخانه ماست
آب حیوان و می کوثری و ماء معین
جرعه صافی بی دردی پیمانه ماست
زرفشان شمع فلک، مجلس پیروزه لگن
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - سرزنش گمکردهراهان
مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکی است
ای غلط کرده ره کوچه ما! خانه یکی است
هرکس از جام ازل گرچه به نوعی مستند
چشم مست تو گواه است که پیمانه یکی است
صورت آدم و حوا به حقیقت دام است
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست
خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست
تن در جفای او نه و از غم مدار باک
کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست
قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
بیار باد صبا شمه ای ز طره دوست
که آفتاب جهانتاب زیر سایه اوست
کجایی ای صنم چین! که اشک دیده من
به جست و جوی وصالت همیشه در تک و پوست
به بوی زلف تو جان می دهد نسیم صبا
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
الله الله این چه نور است آفتاب روی دوست
این چنین رویی به وجه الله اگر آری نکوست
چشم من جز روی او، روی که آرد در نظر؟
کآنچه می آید به چشمم در حقیقت روی اوست
می دمد بوی خوش باد صبا جان در تنم
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
لوح محفوظ است پیشانی و قرآن روی دوست
«کل شی ء هالک » لاریب اندر شأن اوست
چشمه حیوان کز او شد زنده جاوید خضر
در بهشت روی او دیدم روان آن چارجوست
کی تواند یافت از ماهیت معنی خبر
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
خلاق دو عالم بجز از فضل خدا نیست
او ذات و صفاتش بجز از سی و دو تا نیست
آن سی و دو تا اصل کمال است به تحقیق
خود نیست که در جانش از این سی و دو تا نیست
در ظاهر و باطن به مجازی و حقیقت
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست
ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست
هر کام و ذوق و عشرت و عیش و طرب که هست
ای آرزوی جان من، آن بی تو هیچ نیست
فردوس و حور بی تو نخواهم که پیش من
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
حیات زنده دلان جز به عشقبازی نیست
مباز عشق به بازی، که عشق، بازی نیست
دلا بسوز ز عشقش چو شمع و جان بگداز
که کار عشق بجز سوز و جانگدازی نیست
طهارتی که نسازی به خون دل، می دان
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
خلاف خوی رضا، یار ما گرفت و گذاشت
نقیض و عکس وفا و جفا گرفت و گذاشت
ز مهر و کین چو به نقصان نمی رسید کمال
طریق بغض و محبت رها گرفت و گذاشت
ز فرقت رخ و زلفش دل چو آینه ام
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
آرزومندی و درد هجر یار از حد گذشت
در غمش صبر دل امیدوار از حد گذشت
گرچه دلشادم به امید شب وصلت، ولی
محنت هجران و جور روزگار از حد گذشت
گرچه بر راه خیالش دیده می دارم نگاه
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
سی و دو خط رخت گنج ترا افتتاح
ظلمت زلف تو شب، نور جمالت صباح
جان و جهان می دهم وصل ترا می خرم
بین که چه بیع و شری دید ضمیرم صلاح
راحت روحانیان از دم روح تو شد
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد
گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد
کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان
گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد
عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - استقبال از حافظ
دل از عشق پریرویان دل من برنمیگیرد
مده پند من ای ناصح که با من درنمیگیرد
حدیث توبه و تقوی مکن پیش من ای واعظ
که با من هرچه میگویی به جز ساغر نمیگیرد
خیال دست رنگینش حمایل کردهام زان رو
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
گر سعادت نظری بر من زار اندازد
بر سرم سایه سرو قد یار اندازد
دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست
تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد
آن که شد مست غرور از می پندار امروز
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
مست شراب عشقش بی باده مست باشد
بی باده مست یعنی مست الست باشد
دست نگار دارم در دست، کی بریزد
دستی که بر کف او را زین گونه دست باشد
آن را که روی ساقی باشد شراب و ساغر
[...]