گنجور

 
۱
۲
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - مدح علاءالدوله فخرالدین عربشاه پادشاه کهستان - مطلع نخست

 

طفل نه ای چند از این، دایه نا مهربان

گاه قماط بهار گه کفن مهرگان

مایه ی بوئی نماند زلف شب انس را

زانکه فرو شست از آن سیل سحر مشکبان

هفت سیه کاسه چند چشم سپیدت کنند

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

با دل بد عهد تو گاو گل سر دامن است

گنبد نیلوفری در یک پیراهن است

یک نفس آخر بدار گر نه چو چرخ بلند

گرد جهان گشتنت بهر ستم گردن است

معدن گوهر شده است بی تو دو چشمم ولیک

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست

بازارچه سرو ز رفتار تو بشکست

هر تعبیه لطف که در تازه گلی بود

قدرش زرخ زر تو برتار تو بشکست

هر رونق و ناموس که هر لعل و گهرداشت

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

خیمه در کوی یار خواهم زد

در آن غمگسار خواهم زد

با جنیبت گشان نوبت وصل

پای بر روزگار خواهم زد

اولین تازیانه ئی که زنم

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

از تو هر آنچه برمن درویش میرود

راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود

منشین بجور در پس افلاک چون مهت

بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود

ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

وصلش مرا قرین سعادت نمیکند

چون بیند التفات زیادت نمیکند

خوی زمانه دارد از آن در ره وفا

بسیار می بکوشم و عادت نمیکند

بیمار اوست دل نه بدین است نالشم

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

از عشق تو بوی خون همی آید

دم نتوان زد که چون همی آید

هر بار دل آمدی کم از غم هات

این بار غمت فزون همی آید

چشم تو خدنگ بر گمان دارد

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

پایه حسن تو آفتاب ندارد

مایه ی زلف تو مشکناب ندارد

مستی چشم خوش تودید چو نر گس

گفت که دارد خمار و خواب ندارد

ساغر لاله نمونه دهن توست

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

تا تولای تو کردم شدم از خود بیزار

باجفای تو خوشم گر تو نگیری آزار

من بگریم تو بخندی چکنم خوش باشم

توو آن خنده شیرین من واین گریه زار

چون گل و خار زبستان تو آمد نه رواست

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

یک نظر در صورت آن روح روحانی نگر

بسته سنبل پای گل بر سرو بستانی نگر

تا سپهر گوی زن بینی مه چوگان گذار

خیز و در میدانش بریکران چوگانی نگر

میر خوبان است، کاورده است منشور جمال

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

می بین که تا چه غایت از تو به درد و تابم

هم رخنه می نجویم هم روی می نتابم

از تو وفا نخواهم زیرا که خود نداری

بر تو بدل نجویم، زیرا که خود نیابم

چون خاک برندارم چهره ز آستانت

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

دوش با دوست محاکات بجان میگردم

نکته را راه به هنجار زیان میگردم

غیرت عشق چنان پرده همیداشت که من

نقش اسرار زخود نیز نهان میگردم

چون جهان نزل جنان بود من از پیروزی

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم

یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم

راز می پوشم، تا کس به نداند لیکن

اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم

وصل را صبر بکار است، صبوری را دل

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

خیز تا دست طرب یک دم، به جام می زنیم

دوستگانی بر رخ ماه مبارک‌پی زنیم

پای در میدان عشق لعبتان غُز نهیم

دست بر فتراک مهر لعبتان ری زنیم

ما کم از پروانه‌ایم آخر، مگر می آتش است

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

خه خه آن سوسن سیرابش بین

هی هی آن سنبل پر تابش بین

چستی سرو چمانش دیدی

مستی نرگس پر خوابش بین

خنده ئی زد صدف لعل گشاد

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن

سلطنت را خاک نعلین گدائی ساختن

نرد خدمت باختن، با یار و پس در دست او

خوش حریفی پیشه کردن بادغائی ساختن

تک سواره پادشاه کشور جان شو چو خضر

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او

سر و باری گیست تا گوید که من، بالای او

بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد

با سری در محنت سودای او، در پای او

گیسوی ده پای او، هر تا کزو بار افکنی

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

ما مانده ایم و جانی، در دست غم بمانده

از عمر بیش رفته، از صبر کم بمانده

در دل شرر فتاده بر مغز تف رسیده

از روی آب رفته در دیده نم بمانده

از سر گذشت گردون سر برخط حوادث

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

ای مرا چون جان گرامی جام جانپرور بخواه

چون رخ و اشک من و خود، باده احمر بخواه

لعل جان آشوب بگشا، بهر جان دارو بیار

زلف جان آویز بشکن جام جان پرور بخواه

همچو زلفت سر گرانم، ساعتی دیگر بپای

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

والله که به بیباکی، ناموس جهان بردی

حقا که به چالاکی، آرام روان بردی

آورد بر این زلفت، چون کان می کردون

رو، رو که بدان چوگان گوی از همگان بردی

جان بود که میگفتم بند سر زلفینش

[...]

۹ بیت
اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸