ای جهان را، یادگار از طغرل و الب ارسلان
آسمان داد و دینی آفتاب دودمان
بوسه داده نعل یکران تو طوق ماه نو
سجده برده پیش دیوان تو، طاق ابروان
تا هزاران قرن دیگر هم، نیارد روزگار
مسند شاهنشهی را چون تو یک صاحب قران
افسر الب ارسلان را، منتی بر سر نهاد
بخت، یعنی کَت نهادم بر سر شاه ارسلان
چون به چشم مشتری تختت ببیند روزگار
خیره گردد زان شکوه پیر و اقبال جوان
گوید ای بخت شهنشاهی و تاج قیصری
مژدهتان بادا، ز عمر شه به فر جاودان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر نشان میدهد که عشق و وابستگی به معشوق، برای عاشقانی که در فقر و مصیبت به سر میبرند، نوعی سلطنت و افتخار به حساب میآید. شاعر بیان میکند که عاشق باید مانند «خضر» (نماد زندگی جاودانه) باشد و از دنیا فراتر رود. همچنین اشاره میشود که ارزش دل و روح بالاتر از هر چیزی است و حتی در سختیها و دردها نیز باید به دنبال نور و روشنایی بود. در نهایت، بیان میشود که برای دستیابی به تحول و رشد روحی، باید با درد و رنج مواجه شد تا به زیبایی و ارزش واقعی زندگی پی برد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که جهان به یادگار از دو شخصیت بزرگ تاریخی، طغرل و الب ارسلان، آسمانی را به ما ارزانی داشته و دین و فرهنگ این دودمان را مانند نوری در زندگی ما پراکنده است.
هوش مصنوعی: نعل اسب تو بوسهای خورده و طوق ماه نو در برابر ابروی زیبای تو سجده کرده است.
هوش مصنوعی: حتی هزاران قرن بعد از این نیز، روزگار هیچ کسی را به مقام و عظمت تو نخواهد رساند که همچون تو صاحب قرانی باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نمادین به مقام و جایگاه بالای شاه ارسلان اشاره میکند. او به نوعی ابهت و شکوه او را نشان میدهد که همچون کتی بر سرش است و بخت و تقدیر او را گرامی میدارد. در واقع، این بیان نشاندهندهی مقام و عظمت ارسلان است که دیگران بر او احترام مینهند.
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه مشتری به تخت تو بیفتد، روزگار به خاطر آن عظمت و شکوه، شگفتزده میشود، حتی اگر سن تو کم باشد و جوان باشی.
هوش مصنوعی: بخت و اقبال شاهانه و تاج سلطنتی برای تو خوش باد، و زندگی شاهرخ به خوبی و جاودانگی سپری شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان
عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان
شعبده لب ترا از پی دلبری فلک
ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان
از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم
[...]
شاه جهان گشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر، اینت دعای راستین
مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان
خوی شدهست گوش را گوش ترانه نوش را
کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان
فرع سماع آسمان هست سماع این زمین
[...]
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پِیَش روان
ای که طبیبِ خستهای، رویِ زبان من ببین
[...]
ناوک غمزه هر دمم می زند از کمین کمان
زین دو بلا کجا روم کشت مرا هم این هم آن
گفتمش از چه می کشد غمزه خونیت مرا
گفت که دردش این بود عادت او بدین بدان
عاشق خویش می کشد از ستم و جفای، او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.