از تو هر آنچه برمن درویش میرود
راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود
منشین بجور در پس افلاک چون مهت
بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود
ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر
کابت همه بجوی بداندیش میرود
از تشنکیش در عجبم خاصه کاین زمان
بر رخ دو جویم از جگر ریش میرود
در دولت غم تو به محنت غنی شدم
نیک است اینکه با من درویش میرود
کی کام خوش کنم بوصال تو چون تورا
همراه نیم نوش دو صد نیش میرود
کیش تو چیست جور و کنون بر موافقت
دور فلک چو تیر بر آن کیش میرود
در کوی تو زمانه مرا گفت گوش دار
پایت بقصد خون سر خویش میرود
دل گفت: رو که دست نیالاید او بما
مهتاب او بگشتن بَرخیش میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کارم نه بر مراد دل ریش میرود
روزم همه بکام بد اندیش میرود
با کافران نمیرود اندر دیار روم
آنچ از فراق بر من درویش میرود
دیده نگاه کرد و دل اندر بلا فتاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.