گنجور

 
اثیر اخسیکتی

از تو هر آنچه بر من درویش می‌رود

راضی شدم چو بر همه، زین بیش می‌رود

منشین به جور در پس افلاک چون مه‌ات

بر سر گرفته غاشیه در پیش می‌رود

ای تشنه‌ی جمال تو چشمم، به یاد آر

که‌آبت همه به جوی بداندیش می‌رود

از تشنگیش در عجبم خاصه کین زمان

بر رخ دو جویم از جگر ریش می‌رود

در دولت غم تو به محنت غنی شدم

نیک است اینکه با من درویش می‌رود

کی کام خوش کنم به وصال تو، چون تو را

همراه نیم‌نوش دو صد نیش می‌رود

کیش تو چیست جور و کنون بر موافقت

دور فلک چو تیر بر آن کیش می‌رود

در کوی تو زمانه مرا گفت گوش دار

پایت به قصد خون سر خویش می‌رود

دل گفت: رو که دست نیالاید او به ما

مهتاب او به کشتن بَرخی‌اش می‌رود

 
 
 
جدول شعر
جمال‌الدین عبدالرزاق

کارم نه بر مراد دل ریش میرود

روزم همه بکام بد اندیش میرود

با کافران نمیرود اندر دیار روم

آنچ از فراق بر من درویش میرود

دیده نگاه کرد و دل اندر بلا فتاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه