آنم که زین بر اسب تمنا نهادهام
تا لاجرم، چو باد سوار و پیادهام
افتادهام چو مشک بر آتش به جرم آنک
در بر هزار نافه خاطر گشادهام
لرزندهام ز جنبش هر باد و بر حقم
زیرا چو شمع مجلس شاهان ستادهام
مفلس شدم ز سیم، بماند این یک از هنر
صد کنج در خزانه خاطر نهادهام
زان کنج دست نقب زمان کوته است از آنک
سی سال شصت بار زکاتش بدادهام
منگر به خامشیم که بر سنگ تجربت
چون مشک سودهام، نه چو کافور سادهام
طوفان صاعقه است مرا، در جگر چو ابر
بر طارم فلک، نه گزاف ایستادهام
الحق، تَغابُنی است که با این همه نری
مَغبون کند، به شعبده ایام مادهام
دزدم برهنه کرد بدان سان که گوییا
این لحظه از مشیمه مادر بزادهام
ای آنکه، دست گیری افتاده رسم توست
وقت است، دست گیر که سخت اوفتادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
صدرا اگر چه تو ز من آزاد و فارغی
داری خبر که بنده ام و بنده زاده ام
افتاده بر گرفتن، از اقسام سروریست
برگیر پس مرا که بدین سان فتاده ام
یکباره در مبند درِ لطف و مردمی
[...]
رحمی که بر در تو غریب اوفتاده ام
در خون دل ز دست تو چون جام باده ام
دی باد صبح بوی تو آورد سوی من
امروز دل به سوی تو بر باد داده ام
از بهر نیم بوسه که بر پای تو دهم
[...]
من صید زخمخورده از پا فتادهام
رحمی، که بر سپردن جان، دل نهادهام
اظهار دوستی زبانی کند چو خصم
باور کنم محبتش، از بس که سادهام
از یمن عشق، دیدن رویم مبارک است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.