ما مانده ایم و جانی، در دست غم بمانده
از عمر بیش رفته، از صبر کم بمانده
در دل شرر فتاده بر مغز تف رسیده
از روی آب رفته در دیده نم بمانده
از سر گذشت گردون سر برخط حوادث
نالان و اشک ریزان همچون قلم بمانده
با این دو روزه هستی، بنشسته تن ولیکن
از لذت فراغت دل با عدم بمانده
کاری چو گنج قارون، رخ در نشیب داده
دردی چو کوه قارن، ثابت قدم بمانده
دستی که چید گلها، از شاخ شادمانی
امروز تا به بازو، در خار غم بمانده
الا دو دم نمانده از تف عمر با ما
صد داغ و درد حسرت با آن دو دم بمانده
روزی بقای عالم در شب فتاد و آنگه
امید را دماغی بربوک هم بمانده
گیتی نمای طبعت، زنگار خورد اثیرا
در بند مرد زنگی از طوس و جم بمانده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.