اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست
زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست
گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند
چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست
چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
مه رخم، سرو قامت افتاده ست
راستی را، قیامت افتاده ست
جای شکرانه هست کزرخ او
حسن بر مه، غرامت افتاده ست
لشکر صبر را ز تیر مژه
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
ای اختری، که شاه کواکب غلام توست
این رجعت تو، حاصل صد انتقام توست
قدرت بلند باد، که بر قدر روزگار
اقبال تو بهینه لباس کرام توست
شاید، اگر نهیم بشکرانه درمیان
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
رخسار آن نگارین یارب چه شاهداست
و آن زلف وخال مشکین یارب چه شاهداست
مخمور نرگسش را در بزم نیکوئی
سنبل حریف و نسرین یارب چه شاهداست
ترکانه چشم مستش بگشاده است کفر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
دوستی یکدل و دمساز نماند
مونس محرم و همراز نماند
تاز ده بر هدف سینه ما
چرخ را هیچ یک انداز نماند
گر یکی راست زبانی چوعیار
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
یکدمت خود غم دلم دارد
گرچه دل غم بغم نینگارد
می نیارد، خجند با غم تو
می کیم چرخ هم نمی یارد
قد من خم نهد سر زلفت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
جهان، جان فشاند چو روی تو بیند
نه روی تو، گر خاک گوی تو بیند
نه بیند صبا رنگ گل با رخ تو
وگر نیز، بیند به روی تو بیند
سمن زار جان، چون سحر خوش بخندد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد
از نخوت و جباری بامات نمی افتد
آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس
آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد
بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش
خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش
گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن
گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش
هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
تو چه گوئی ار بپرسم زلب شکرفشانش
زچه داد زهرمارا، چه بود جوابش، آتش
زدلم گرفت نسخت مگر آن دهان تنگش
چو ندید کس دهانش بچه میدهد نشانش
زمیانش ار بیابم بخرم بجان کناری
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
در فراقت طاقت من گشت طاق
مستغاث از جور و بیداد ازفراق
جفت اندوه و فغانم روز و شب
تا بماندَستَم، من از وصل تو طاق
جز خیال تو ندارم هم نشین
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
کو محرمی که قصه تو در میان نهم
گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم
صد، به نیوش وصل بیک رمز سر بمُهر
از دست دل برآرم و در دست جان نهم
یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
بی شب زلف تو سیه روزم
خسته روزگار کین توزم
محرم بزم خوبی تو منم
که بیک آه می بر افروزم
تا تو را حسن نیک میسازد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
ای در دل و جان سواری تو
شیران جهان شکان شکاری تو
در پای در آرد عافیت را
بیداد بدستیاری تو
وی دشمن جان من جهانی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
باز دل را تازه شد درد کهن با یار نو
بوالعجب شکلی است این درد کهن دلدار نو
گنبد نیلوفری ما را بتو خاری نهاد
ای گل دل ها فدای ضربت این خار نو
کار نو در پیش می باید گرفتن بعد از این
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
ای پشیمان شده ز دلداری
عهد نو کرده با جگرخواری
هست معزول عافیت تا تو
در عمل کار حسن پر گاری
دل من برده ئی بآسانی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
ای عهد تو جمله نانمازی
مهر تو چو صبر من مجازی
در پای هزار محنت افکند
عشق تو مرا، بدست بازی
از زلف تو وام گرد گوئی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
جانم فدای توست، که جانان من توئی
شمع وثاق و تازه گلستان من توئی
هستند شاهدان شکر لب بعهد تو
لیکن از آنمیانه بدندان من توئی
جان بر سر غم تو نهم، وزمن این سخن
[...]