گنجور

 
اثیر اخسیکتی

مهمان تو آمد دل در باغ رضا خوان‌ کش

وین مرغ سخندان را در پای سلیمان کش

در شبروی جانت جاسوس سکندر شو

شبدیز فلک‌خور را در چشمه‌ی حیوان کش

نقل دل مشتاقان از میوه‌ی مریم کن

دخل ره سرمستان بر زاده‌ی عمران کش

زان معرکه و مجلس چون لاف زدی باری

هم تیغ چو گردان زن هم جام چو مردان کش

ناهید مشعبد را در حقه نسیان کن

بهرام معبد را در حربه خذلان کش

یک ساغر محمودی در پای ایاز افکن

دستش به بغل برنه، مستش به شبستان کش

زینی که نهد همت بر گرده‌ی گردون نه

وان کره‌ی مه را در، آن چنبر جولان کش

چون آخته شد تیغت بر گردن گردون زن

چوق تافته شد میلت در دیده‌ی دوران کش

بالای ممالک را در مهمه دل گم کن

بالای خلافت را در درگه سلطان کش

خواهی که در آن حضرت شاه از تو سری سازد

این سر که کنون داری پیش سگ دربان کش

نقل زحلی چون گل در کار دو پروین نه

نام گهری چون دل در عقد دو مرجان کش

هم یونس غمگین را از حوت به ساحل بر

هم یوسف خود بین را از بخت به زندان کش

سر را به چنان میدان بازیچه‌ی چوگان کن

وانگه رقم مردی برگوی گریبان کش

از باغ اثیر آنجا یک بر به شکوهی ده

وز چشمه‌ی بی‌چشمان یک قطره به عمان کش

 
 
 
جدول قرآن کریم