به هر کژم که نهی نقش خویش میبینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم
گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
به دست نامد خوش خوش ز پای ننشینم
بر آن دلم که نبینم به چشم روی صلاح
که من صلاح دل خود در این نمیبینم
به خون خانم تر میکند غمت شمیشر
نکرده خشک نمد زین، زعارت و تینم
اگر به تیغ دو رویت سخن رود با من
متاب روی، که در روی میشود اینم
اثیر رفت و شبی با تو کام تلخ نکرد
به لب رسید در این غصه جان شیرینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از غم عشق خویش چنان بیخبر است که نمیداند کجا و به چه فکر میکند. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که همهچیزش تحت تأثیر معشوق است، اما اکنون دچار آشفتگی شده است. او احساس میکند زخمهای جدایی معشوق او را تسلیم مرگ میکند، اما نمیتواند از سرنوشتش فرار کند. در نهایت، او از زندگی در فراق معشوق صحبت میکند و نگران عاقبت شبهای دوری است.
هوش مصنوعی: برای کسی که منحرف است، من نقش خودم را میبینم. او حریف من نیست، اما من بازی را سازماندهی میکنم.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده، اما به دست آوردن تو برایم آسان نیست. با این حال، هرگز از پای نخواهم نشست و تسلیم نخواهم شد.
هوش مصنوعی: دل من میگوید که نباید با چشم خود زیباییهای خوبان را ببینم، چون من در این وضعیت هیچ خیری برای دل خود نمیبینم.
هوش مصنوعی: با غم و اندوه خود، زندگی را خشک و بی روح نکن. از شادیها و زیباییهای اطراف خود غافل نشو، زیرا آنها میتوانند روح تو را تازه و شاداب نگه دارند.
هوش مصنوعی: اگر با دقت و به نرمی با من سخن بگویی، غافل از اینکه در این گفتگو چه میگذرد، توجه کن که در این رویه، ممکن است چیزهایی فاش شود که نباید.
هوش مصنوعی: شب گذشته که از دلدروم درد و اندوه به دور بودم، لحظهای را با تو گذراندم و تلخی آن شب را احساس نکردم. در این غم و اندوه، بلبلی به سراغم آمد که جان شیرینم را به خاطر درد این شرایط، اندکی تحت تأثیر قرار داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
[...]
سگی شکایت ایام با کسی میکرد
نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم
هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
[...]
چنین که غمزه خوبان نشست در کینم
مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم
حلال باد چو می خون من بر آن ساقی
که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم
چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر
[...]
نه یاریی دهدم بخت تا رُخت بینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
[...]
به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم
دریغم آید اگر در گل و سمن بینم
اگر چه دنیی و عقبی کنند بر من عرض
من آستان تو بر هر دو کون بگزینم
من و دعای تو همواره این بود کارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.