گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

بی سرو قدت خاک نشینند چمن‌ها

شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمن‌ها

کارم به حریف دو زبان کاش فتادی

چون غنچه سراپای زبانند دهن‌ها

بارید چو از ابر عطایش نم رحمت

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را

زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را

دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم

سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را

نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

زراحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را

بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را

مکدر خاطرم سا قی، از آن می ریز در کامم

که می سازد بلورین از صفا جام سفالی را

به عالم اعتبار کیمیا می داشت جمعیت

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا

دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا

سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی

آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم مانند بلبل هرزه گرد هر چمن

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا

پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا

چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن

در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا

غنچه گردید از فشار پنجهٔ غم سینه ام

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

نونهال من چو دید آیینه را

از گریبان گل دمید آیینه را

خلق خوش با سینهٔ صفای تو است

هیچ کس بی رو ندید آیینه را

از گداز شرم پیش عارضش

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

غیر رسوایی چه حاصل از بیان ما به ما

سوز دل روشن چو شمع ست از زبان ما به ما

شمع آسا آتش افتد از زبان ما به ما

می توان پی برد از طور بیان ما به ما

همدهی در بزم یکرنگی نباشد چون کتاب

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را

عکس طوطی سبزهٔ زنگار بس آیینه را

دیدنت از غم بپردازد دل بی کینه را

روی خندانت کند صیقل گری آیینه را

طاقت یکدم خمارم نیست یا پیر مغان

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا

گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا

دامن آلوده شست اشک پشیمانی مرا

حاصل از تر دامنی شد پاکدامانی مرا

مانع جودم نمی گردد تهی دستی که هست

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را

به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را

چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو

تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را

چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را

سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را

چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت

طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را

نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

مزاج شعله بود وضوح شوخ و شنگ ترا

زهم چه فرق شتاب بود و درنگ ترا

مباد چون عرق شرم قطره قطره چکد

چنین که جوش ترقیست آب و رنگ ترا

دلم زقهر و عتاب تو برد لذت لطف

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را

کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را

از آن با چشم دل حیران حسن خوبرویانم

که صنعت می نماید خوبی صنعتگر خود را

زبان خبث یاران سر کند چون تیغ بازی را

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

می کنم در سینه پنهان آه درد آلود را

آتش ما در گره چون لاله دارد دود را

رونداده حسن شوخش خط مشک اندود را

با وجود آنکه لازم دارد آتش دود را

برگ برگ غنچه با صد ترزبانی گفته است

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

نمی‌دانم چرا با من به حکم بدگمانی‌ها

چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانی‌ها

به قدر طاقت عاشق بود بی‌رحمی خوبان

کشم شمشیر جورش را به سنگ از سخت‌جانی‌ها

بهاران را از آن رو دوست می‌دارم که این موسم

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

شب خیالم به خواب دید ترا

چقدرها به بر کشید ترا

مور ره یافته به خرمن گل

یا خط عنبرین دمید ترا

پای تا سر مزه است اندامت

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا

آتش افروز بلا در دودمان مصطفا

داد از بی مهری چرخ ستم پرور که کرد

زهر غم در کاسه لب تشنگان کربلا

آه از مظلومی آن ثالث هشت و چهار

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

چشم وحدت بین چو بگشاییم ما همچون حباب

فارغ از خود عین دریاییم ما همچون حباب

هستی ما مانع نظارهٔ دیدار گشت

پردهٔ چشم تماشاییم ما همچون حباب

می شود لبریز کیفیت دل از بالای عشق

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

زور شور گریه ای می شد به خواب

خواب می آرد بلی آواز آب

بوی تحقیق از مقلد نشنوی

کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب

در بلند و پست دنیای اسیر

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

مست و بیخود شوخ من افتاده است

بر زمین همچون چمن افتاده است

هر که در تعریف خود کوشد مدام

بر زبان خویشتن افتاده است

گوهر معنی نمی جویند خلق

[...]

۷ بیت
جویای تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۲