گنجور

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - قصیده

 

دیماه دم سپیده و سرما

ای ترک بیار آتش مینا

آن آتش مشگبوی کن روشن

تا دیده عقل را کنی بینا

آن شعله همچو لاله مینو

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی المعارف والحکم

 

درهم شکست زلف چلیپا را

آشفته کرد سلسله ما را

صد حلقه داشت در هم بر هم زد

آن هر دو زلف سلسله آسا را

مویست یا که فتنه چنگیزی

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در منقبت شاه اولیاء حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام

 

دیدم شکسته طره مشکین را

آن ترک خلخ و چگل و چین را

بر لاله کشته دامن سنبل را

بر سرو هشته خرمن نسرین را

دل در برم طپید کبوترسان

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - فی المعارف و الحکم

 

کسیکه خلق هدایش دهد هوای خدا

همانکسست که برد بتیغ حلق هوی

برد گلوی هوی بگذرد ز کوی هوس

کسیکه باشد راه خدای را پویا

دلی که نشو و نمای هوی نهاد ز سر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - فی المعرفه و الحکمه و الموعظه

 

شب گذشته مرا دست عشق نصرت یاب

ز روی شاهد مقصود برفکند نقاب

شبی چو مار که بر گنج چار گوهر پاک

تنیده از دهن قیرگون سیاه لعاب

کشیده زنگی شب قیر چاهسار زمین

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - فی الحکم و المعارف

 

جز دل عارف شجر نور نیست

موسی ما را هوس طور نیست

سینه ما مهبط انوار هوست

پست تر از ایمن مشهور نیست

بیخودی ما زخم وحدتست

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در منقبت حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

امروز باز گیتی در نشو و در نماست

حشرست اینکه در بنه بوستان بپاست

اجساد سر زدند باشکال مختلف

با تا الف قیامت موعود گشت راست

سر زد ز خاک سبزه بشکل زبان مار

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - وله ایضا

 

شب قدر ما آنزلف چنو شام سیاست

روز را گر بودی قدر ز قدر شب ماست

آسمانست زمینی که نظر گاه منست

که بهر ذره که میبینم خورشید سماست

یار در خلوت من هر سر شب تا دم صبح

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - وله ایضا

 

فارس فحل منم حکمت یکران منست

از ازل تا بابد عرصه میدان منست

اینکه میتابد از شرق ازل با فرو نور

آفتاب خرد عالی بنیان منست

وینکه میتازد بر چرخ ابد بی پر و پای

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وله ایضا

 

بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر

که سپارند بدو غالیه لاله سپر

سپر لاله کند غالیه آن ترک و خطاست

من ندیدستم از غالیه بر لاله سپر

گونه اش خرمنی از لاله خود روی بزیر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - بهاریه در مدح حضرت شاه اولیاء علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه

 

مرا ای هوای بهار معطر

تویی یا به مغز اندرون نافه تر

بهاری تو یا از بهاری علامت

بهشتی تو یا از بهشتی پیمبر

بهاری بهشت ز آیینه پیدا

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در نعت و مدح حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم

 

بلاله ماند آن گونه چو باغ بهار

که از دو سمت بگیرد دو زاغ در منقار

دو زاغ تیره بیک لاله دوروی نشست

ولی فزود بهر روی صد هزار نگار

فکند بار بر آن لاله کاروان ختن

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در منقبت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش

هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش

کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد

خورشید آسمانی با ابروی هلالش

از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قطب الهدایه و محیط الولایه احمد مرسل

 

مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانش

خوشا اجری خوری کارند خوان از عرش یزدانش

بدان خوان نان ایقانست و آب چشمه حیوان

چو مرد از خودپرستی رست این آبست و آن نانش

نه بل باشد دل آن دریای بی پایاب پهناور

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود ناصر الدینشاه

 

یکی مر است بمشکوی از سعادت حال

بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال

دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل

دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال

بقد چو سروی و سروی چو ماه سیمین بر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در نکوهش و مذمت دنیا و اهل آن و معارف و حکم در حالت ضعف و ناتوانی فرموده است

 

بگرفت باز درد گریبانم

زن دست ای حکیم بدرمانم

سختم فشار داد بهم بستان

از چنگ شیر شرزه غژمانم

باریک تر ز مویم و این انده

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - و من رشحات افکاره

 

ما زمره فقرا از روز در تعبیم

خورشید اختر روز ما آفتاب شبیم

افسرده ایم بروز چون شمع و شب ببروز

شمعیم و وقت فروز پروانه طلبیم

هم آفتاب کفیم هم ماه بی کلفیم

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - من مکنونات سره و فواتح افکاره و نعت حضرت ثامن الحجج ارواحنا فداه

 

ای چرخ گرد گرد مکش زارم

خیره مگرد در پی آزارم

بسیار آسیات کند گردش

کم سوده کن ز گردش بسیارم

ثابت نئی بسیرت خود کمتر

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - فی کمالات النفسانیه و مراتب الانسانیه

 

وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم

برتر ازین هر دوام نه این و نه آنم

رسته ام از این مکان و کون و مرکب

فرد بسیطم محیط کون و مکانم

کی نهم اندر قفای کام جهان گام

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - فی مراتب القلبیه و التجرد عن عوالم الناسوتیه

 

ای آتش عشق ای دل نوانم

ای آفت جسم ای بلای جانم

از دست تو با جان دردمندم

درشست تو با جان ناتوانم

ای شعله بی دود مشعل دل

[...]

صفای اصفهانی
 
 
۱
۲