سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بِستان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
تا زمانی کم کنم این زهد رنگآمیز را
ملکت آل بنیآدم ندارد قیمتی
خاک ره باید شمردن دولت پرویز را
دین زردشتی و آیین قلندر چند چند
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را
جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را
میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر
خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
قالب فرزند آدم آز را منزل شدست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
مَن کِیَام کاندیشهٔ تو همنَفَس باشَد مَرا؟
یا تَمَنّایِ وِصالِ چون تو کس باشد مرا؟
گر بُوَد شایستهٔ غم خوردنِ تو جانِ من،
اینْ نصیبَ ازْ دولتِ عشقِ تو بَس باشد مرا
گر نَه عشقت سایهٔ من شد؟ چرا هر گه که من
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
این رنگ نگر که زلفش آمیخت
وین فتنه نگر که چشمش انگیخت
وین عشوهنگر که چشم او داد
دل برد و به جانم اندر آمیخت
بگریخت دلم ز تیر مژگانش
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
ای مسلمانان مرا در عشق آن بت غیرتست
عشقبازی نیست کاین خود حیرت اندر حیرتست
عشق دریای محیط و آب دریا آتشست
موجها آید که گویی کوههای ظلمتست
در میان لجهاش سیصد نهنگ داوری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
سرو دل عاشقان قامت رعنای تست
همت کروبیان شعبدهٔ دست تست
سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست
رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست
گرچه او را هر نفس بر من جفایی دیگرست
من بر او ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنایی دیگرست
گر قضا مستولی و قادر شود بر هر کسی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
دوست چنان باید کان منست
عشق نهانی چه نهان منست
عاشق و معشوق چو ما در جهان
نیست دگر آنچه گمان منست
جان جهان خواند مرا آن صنم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست
زلف سیه زو چرا بدر دو تا هست
روی چو ماه تو گرچه مایهٔ نور است
موی سیاه تو گرچه اصل گناهست
شاه بتانی و عاشقانت سپاهند
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
ای ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
برخاست ز جای زهد و دعوی
در میکده با نگار بنشست
بنهاد ز سر ریا و طامات
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بیمونس و بییار
فریاد همیخواهم و فریادرسم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
زینهار این یادگار از دست رفت
در غم تو روزگار از دست رفت
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل قرار از دست رفت
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد
قوت جانم زد و یاقوت شکر بار نداد
آن درختی که همه عمر بکشتم به امید
دوش در فرقت او خشک شد و بار نداد
شب تاریک چو من حلقه زدم بر در او
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
ایام چو من عاشق جانباز نیابد
دلداده چنو دلبر طناز نیابد
از روی نیاز او همه را روی نماید
یک دلشده او را ز ره ناز نیابد
بگداخت مرا طرهٔ طرارش از آن سان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
تا لب تو آنچه بهتر آن برد
کس ندانم کز لب تو جان برد
دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد
کیست آن کو پیش تو سجده نبرد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد
از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد
در مرتبه از خاک بسی کم بود آن جان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
هر دل که قرین غم نباشد
از عشق بر او رقم نباشد
من عشق تو اختیار کردم
شاید که مرا درم نباشد
زیرا که درم هم از جهانست
[...]