گنجور

 
سنایی

هر دل که قرین غم نباشد

از عشق بر او رقم نباشد

من عشق تو اختیار کردم

شاید که مرا درم نباشد

زیرا که درم هم از جهانست

جانان و جهان بهم نباشد

با دیدن رویت ای نگارین

گویی که غمت ز غم نباشد

تا در دل من نشسته باشی

هرگز دل من دژم نباشد

پیوسته در آن بود سنایی

تا جز به تو متهم نباشد