لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سنایی

این رنگ نگر که زلفش آمیخت

وین فتنه نگر که چشمش انگیخت

وین عشوه‌نگر که چشم او داد

دل برد و به جانم اندر آمیخت

بگریخت دلم ز تیر مژگانش

در دام سر دو زلفش آویخت

افتاد به دام زلف آن بت

هر دل که ز چشمکانش بگریخت

بفروخت دل من آتش عشق

وانگاه بدین سرم فرو ریخت

بر خاک نهم به پیش آن روی

کین عشق مرا چو خاک بر بیخت

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
شمارهٔ ۲۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوالفرج رونی

گردون ز برای هر خردمند

صد شربت جان گزا در آمیخت

گیتی ز برای هر جوانمرد

هر زهر که داشت در قدح ریخت

از بهر هنر در این زمانه

[...]

جهان ملک خاتون

تا مهر رخ تو دل برانگیخت

بس چشمه ی خون ز دیدگان ریخت

گویی ز ازل خدای بی چون

با مهر تو خاک ما برانگیخت

عشق رخت ای نگار گلبوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه