گنجور

 
سنایی

ایام چو من عاشق جانباز نیابد

دلداده چنو دلبر طناز نیابد

از روی نیاز او همه را روی نماید

یک دلشده او را ز ره ناز نیابد

بگداخت مرا طرهٔ طرارش از آن سان

پیشم به دو صد غمزهٔ غماز نیابد

چونان شده‌ام من ز نحیفی و نزاری

کز من به جز از گوش من آواز نیابد

رفت‌ست بر دوست نیاید بر من دل

داند که چنو یک بت دمساز نیابد

گشتست دل آگاه که من هیچ نماندم

زان باز نیاید که مرا باز نیابد

 
 
 
شمارهٔ ۹۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

همین شعر » بیت ۱

ایام چو من عاشق جانباز نیابد

دلداده چنو دلبر طناز نیابد

سوزنی سمرقندی

اینست محابات یکی شعر سنائی

ایام چو تو دلبر طناز نیابد

سوزنی سمرقندی

رخ تازه چو تو هیچ دگر تاز نیابد

تا گم نشوی زانکه کست ساز نیابد

آغاز مکن ناز و بهر جا که خرانند

در شو، که کس انجام چو آغاز نیابد

آواز درافکن بخریداران، وین گوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه