گنجور

 
سنایی

جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست

سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست

امروز منم عاشق بی‌مونس و بی‌یار

فریاد همی‌خواهم و فریادرسم نیست

در عشق نمی‌دانم درمانِ دلِ خویش

خواهم که کنم صبر ولی دست‌رسم نیست

خواهم که به‌بازی نفسی با تو برآرم

از تنگ‌دلی جانا جای نفسم نیست

هر شب به سر کوی تو آیم متواتر

با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست

گویی که: "طلبکار دگر یاری، رو رو!"

آری صنما محنت عشق تو بسم نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۶۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جهان ملک خاتون

جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست

فریادرسم زود که فریادرسم نیست

چون بلبل شوریده منم عاشق رویش

دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست

از جان به هوای سر کویت شب و روزم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
طبیب اصفهانی

دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست

گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست

می نالم ومانند جرس دادرسم نیست

در هجر تو بایست که یک عمر بنالم

[...]

رهی معیری

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست

سرو چمنم شکوه‌ای از خار و خسم نیست

از کوی تو بی‌ناله و فریاد گذشتم

چون قافله عمر نوای جرسم نیست

افسرده‌ترم از نفس باد خزانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه