گنجور

 
۱
۲
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

تا خیال آن بت قصاب در چشم من است

زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است

تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ

بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است

جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

خوبت آراست ای غلام ایزد

چشم بد دور! خه! به‌نام‌ایزد!

نافرید و نیاورید به حسن

هیچ صورت چو تو تمام ایزد

در جهان جمالت از رخ و زلف

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر

اقبال گیا روید در عین سراب اندر

ور رای شکار آری او شکر شکارت را

الحمد کنان آید جانش به کباب اندر

جلاب خرد باشد هر گه که تو در مجلس

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش

دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش

دو جادوی کمین ساز کمان کش

دو نقاش شکر پاش گهر نوش

که پیش این و آن جان را و دل را

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

برخی رویتان من ای رویتان چو ماهی

وی جان بیدلان را در زلفتان پناهی

با رویتان تنی را باطل نگشت حقی

با زلفتان دلی را مشکل نماند راهی

جز رویتان که سازد جان‌های عاشقان را

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدح بهرامشاه

 

دیده نبیند همی، نقش نهان ترا

بوسه نیابد همی، شکل دهان ترا

حسن بدان تا کند جلوه گهت بر همه

پیرهن هست و نیست، ساخت نهان ترا

در همهٔ هست و نیست، از تری و تازگی

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سیف الحق محمد منصور

 

ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود

رفتم آنجا گرچه راهی صعب و شب دیجور بود

دیدم اندر راه زی درگاه آن شاه بتان

هر چه اندر کل عالم عاشقی مستور بود

از چراغ و شمع کس را یاد نامد زان سبب

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید

 

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح بهرامشاه

 

قصهٔ یوسف مصری همه در چاه کنید

ترک خندان لب من آمد هین راه کنید

آفتاب آمد و چون زهره به عشرت بنشست

پیش زهره بچه زهره سخن ماه کنید

سخن حور و بهشت و مه و مهر شب و روز

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۹

 

رحل بگذار ای سنایی رطل مالامال کن

این زبان را چون زبان لاله یک دم لال کن

یک زمان از رنگ و بوی باده روح‌القدس را

در ریاض قدس عنبر مغز و مرجان بال کن

زهد و صفوت یک زمان از عشق در دوزخ فگن

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱

 

ای مقتدای اهل طریقت کلام تو

ای تو جهان صدق و جهانی غلام تو

تاثیر کرد صدق تو در سینه‌ها چنانک

شد بی‌نیاز مستمع از شرح نام تو

نام تو چون ورای زمانست و عقل و جان

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳

 

ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو

وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو

چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو

عقل پیر احسنت‌گویِ حکمتِ برنای تو

چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۷ - در سؤال از عقل کل و جواب او

 

خردم دوش اندرین معنی

نکته‌ای چند نغز کرد املی

گفت شهری‌که جا و مبین ماست

صحن او سقف‌گنبد اعلا‌ست

خاک او راست نکهت عنبر

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۸ - در جواب عقل «‌و سقیهم ربهم شراباً طهورا»

 

گفتم ای سایهٔ الهی تو

زآنچه هستی جوی نگاهی تو

ای تو بر لوح‌کون حرف نخست

آفرینش همه نتیجهٔ توست

نشو از توست شاخ فطرت را

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۲ - فصل در صفت عشق و محبت

 

گر حیات ابد همی‌خواهی

خیز و با عشق جوی همراهی

رو، دم از عشق زن‌ که‌ کار این است

رهروان را بهین شعار این است

به زبان سرّ عشق نتوان گفت

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۳ - اولیاء الله لایموتون ولکن ینتقلون من دار الی دار

 

هر که در راه عشق گردد مات

در جهان کمال یافت نجات

آنکه از سر عشق باخبرست

دایم ازخورد و خواب برحذر است

و آنکه او شربت محبت خورد

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۴ - اندر نقص دنیا گوید

 

دنیی ارچه ز حرص دلبر تست

دست زی او مبر که مادرِِ تست

گر نه‌ای گبر پس به خوش سخنیش

مادرِ تست چون کنی به زنیش

همچو قرعه برای فالش دار

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۳ - اندر حشر و نشر الناس کما یعیشون یموتون و کما یموتون یحشرون

 

تا تو زین منزل آدمی نروی

دان که اندر گو سقر گروی

باش تا خلق را برانگیزند

تا کیند از درون چنان خیزند

گرچه اینجا قباد و پرویزی

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۳۳ - التمثّل فی‌الانسان و عمله

 

آن نبینی که پادشه‌زاده

که ورا ملکتست آماده

باشد اندر سرای و حجرهٔ خاص

بر سرش خادمان با اخلاص

تا به بازی فراش نگذارند

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۴۰ - صفة‌المغرورین فی دارالدّنیا

 

آن شنیدی که حامد لفاف

در حریم حرم چو کرد طواف

ناگهی باز خورد بر وی پیر

آنکه در عصر خود نداشت نظیر

گفت شیخا بگوی تا چونی

[...]

۱۶ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸