گنجور

 
سنایی

تا تو زین منزل آدمی نروی

دان که اندر گو سقر گروی

باش تا خلق را برانگیزند

تا کیند از درون چنان خیزند

گرچه اینجا قباد و پرویزی

چون عوانی ز گل سگی خیزی

ورچه اینجا امیری از زر و زور

با تکبّر ز خاک خیزی مور

ورچه اینجا ز عزّ شهنشاهی

یابی از ظلم دست کوتاهی

ور فقیهی ولیک شورانگیز

دیو خیزی به روز رستاخیز

ور بوی زهدورز لیکن خر

هیزمِ دوزخی ولیکن تر

وی بوی قاضی و ستمکاره

روز محشر شوی تو بیچاره

ور بوی عالم و نه عامل تو

دو زبانی بوی نه کامل تو

چون تو با سیرت بدی ریزی

دانکه با صورت ددی خیزی

بد و نیک تو بر تو باشد به

وز بد و نیک تو کسی را چه

معنی از خانه چون به کوی آید

نقش دلها به سوی روی آید

کند از بهر جلوه مبدع چون

قوّت اندرون و فعل برون

نیکی افزود آبِ بازپسان

از بدی خاک بر سر مگسان

گر تو نیکی مرا چه فایده زان

ور بدم من ترا از آن چه زیان

آن قدر بس ترا در این کلبه

هوس موش و دانش گربه

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]