گنجور

 
۲۶۴۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... هر که همچون شمع نوری درجگر بگرفته است

زهره خواند در فلک شعر بلنداقبال را

نسخه گویا از عطارد وز قمر بگرفته است

بلند اقبال
 
۲۶۴۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

... از پیت مرده همی پاره کفن می گذرد

شکر و شهد و یا شعر بلند اقبال است

وصف لعل تو چو او را به دهن می گذرد

بلند اقبال
 
۲۶۴۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

... بس که آشفته ام مپرس ازمن

که چه این شعر را روی گردید

مگذر ازگفته بلند اقبال ...

بلند اقبال
 
۲۶۴۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... مانند بلنداقبال الحق نتوان گفت

در وصف رخ دوست کسی شعر چنین خوش

بلند اقبال
 
۲۶۴۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

... بلند اقبال اگر گوید که اول باده بر من ده

بده کز شوق شعر اوست گر جانی به تن دارم

بلند اقبال
 
۲۶۴۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

... تا بدوسایم رخی رخ را به زردی زرکنم

شعر من آشفته دیوانم پریشان شد زبس

شرح مشکین طره ات را ثبت دردفتر کنم ...

... زهره اندر چرخ با یاران خود می گفت دوش

از بلنداقبال کوشعری که تا از برکنم

بلند اقبال
 
۲۶۴۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

... سزدگر چون بلنداقبال مدحت گویم از خسرو

چولعل شکرافشانت ز بس شعر است شیرینم

بلند اقبال
 
۲۶۴۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

... ابروی تو کجا گشته ومن راست کمان قد

لعل تو شکر شعر من است این همه شیرین

بالای تو موزون بود وشعر تو دلکش

گویند به طبع من وشعرم همه تحسین

در آینه گر عکس رخ دوست نماید ...

بلند اقبال
 
۲۶۴۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

... گوید که خواجه ماست الحق بلنداقبال

شعر مرا بخوانند گر بر مزار خواجو

بلند اقبال
 
۲۶۵۰

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

... من زطبع روان واو از رو

دلبر از چشم و من ز شیرین شعر

هر دوهستیم فتنه وجادو ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۱

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

... گمان عارف وعامی که اوشراب زده

ز بس بودطرب انگیز شعر او گویی

نشسته در بر او زهره ورباب زده

بلند اقبال
 
۲۶۵۲

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

... کنون فزون هوس صحبت است با تومرا

که شعر خوان ولغز سنج و نکته دان شده ای

سراغی از تو و ازمنزلت نداد کسم ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۳

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

... کس نبیند که تو درجلوه ز شش سو شده ای

اگر این طرفه غزل شعر بلند اقبال است

پس بگویید به اوخواجه خواجو شده ای

بلند اقبال
 
۲۶۵۴

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... گذشته ز این همه فرداست روز عید سلطانی

بر آن عزمم که امشب را نمایم چند شعر انشا

به مدح ساقی کوثر شهنشاه غضنفر فر ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۵

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... ور من برم بخوان تو یکی قطعه از برا

اما نه همچو شعرم شعری بود کز او

دلها پریش گردد و جانها مکدرا ...

... وصف تو گفته است به محراب ومنبرا

شعرم هزار طعنه زند بر به گوهرا

طبعم به بحر مدح تو تا شد شناورا ...

... آمد بلنداقبال اخرس به وصف تو

هم اخرس است هر که ازو هست اشعرا

شعرم چو شعر یار چه غم گر بود پریش

کاشفته دل نگشته جز آشفته دیگرا ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۶

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

... از لب شیرین یار از بس سخن گویدهمی

این چنین شعر بلند اقبال شکربار شد

بلند اقبال
 
۲۶۵۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در شکایت از بهرام میرزا

 

... گرحکمران بگردد نوشیروان به فارس

شیراز می نگیرد رونق چون شعر من

گر بهر رونق آید شاه اختسان به فارس ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

... چون تو را بینم شوم خندان زشادی برق رسان

گر کسی شعری ز من در پیش اوخواندهمی

آفرین گفتی وگردیدی ز حیرت لب گزان ...

... گوید این باشد فضولی ناقبولی قلتبان

شاعری دارد اشعار وشعر اوچون شعر من

جز پریشانی نبخشد هیچ حاصل درجهان ...

بلند اقبال
 
۲۶۵۹

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

... مجو از شاعران انصاف خود ده

به طرز شعر سعدی یا ظهیرم

برو ز اخترشناسان جو که خوانند ...

بلند اقبال
 
۲۶۶۰

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی

 

... خوبرویان یمانی خیل خیل

بنگری هر یک چو شعر او سهیل

دلبرانند از یسار و از یمین ...

بلند اقبال
 
 
۱
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۵۰
sunny dark_mode