تیر مژگان وسنان قد و زره موشده ای
رستم مملکت حسن نه بر زو شده ای
ماه رخساری وخورشید لقا زهره جبین
چشم بد دور چه فرخ رخ و نیکوشده ای
طره ات عقرب وچنگال اسد مژگانت
هم به قد تیری و همقوسز ابرو شده ای
هر که رخسار تو را دید ودوگیسوی تو را
گفت خورشیدی ودربرج ترازو شده ای
با وجود تو به گلزار ندارم سروکار
که سهی قامت وگلچهر وسمن بو شده ای
چشمت از بس دل وجان وزدل وجان صبر وتوان
می بردخلق بر آنند که جادو شده ای
تندکم تلخ بگوای بت شیرین حرکات
ترش رو بی سبب از گفته بدگوشده ای
هر چه حسن است به عالم همه را دارائی
عیب این است که بدعهد و جفا جوشده ای
هست بدخوی هر آنک که نکو دارد روی
تونکو رو پس از آن روست که بدخو شده ای
خلقی از چار جهت ناظر وجویای تولیک
کس نبیند که تو درجلوه ز شش سو شده ای
اگر این طرفه غزل شعر بلند اقبال است
پس بگوئید به اوخواجه خواجو شده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شدهای
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شدهای
کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر
همه شور است که همخوابۀ خسرو شدهای
کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.