گنجور

 
۱۶۰۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس

 

... ز برطاس و آلان و خزران گروه

برانگیخت سیلی چو دریا و کوه

ز ایسو زمین تا به خفچاق دشت ...

... یکی نیست در جمله بی تاج زر

به دریا نیابیم چندین گهر

گر این دستگه را به دست آوریم ...

... که بسیار سیلاب ریزد ز کوه

ز کوه خزر تا به دریای چین

همه ترک بر ترک بینم زمین ...

نظامی
 
۱۶۰۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان

 

... ز هر تیغ کوهی یکی کوه تیغ

دو لشگر نگویم دو دریای خون

به بسیاری از آب دریا فزون

به تدبیر خون ریختن تاختند ...

نظامی
 
۱۶۰۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان

 

دگر روز کاین ترک سلطان شکوه

ز دریای چین کوهه برزد به کوه

گراینده شد هر دو لشگر به خون

علم بر کشیدند چون بیستون

درآمد ز دریا به غریدن ابر

ز هر بیشه ای سر برون زد هژبر ...

... ز پولاد ترگ اندر آمد به فرق

به دریای خون شد تن خسته غرق

از آن سستی اندام زخم آزمای ...

نظامی
 
۱۶۰۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۴ - جنگ ششم اسکندر با روسیان

 

چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر

برآورد گوهر ز دریای قیر

دگر باره میدان شد آراسته ...

... کهن پوستینی درآمد به چنگ

چو از ژرف دریا برآید نهنگ

پیاده به کردار یکپاره کوه ...

نظامی
 
۱۶۰۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۵ - جنگ هفتم اسکندر با روسیان

 

... نه قاروره بر کوه شد کارگر

نمی کرد حربه ز دریا گذر

چو دید اژدها پیل سرمست را ...

... که دولت ز من روی خواهد نفهت

مرا نیز دریافت ادبار بخت

وگرنه چرا جستم این کار سخت ...

... عنان کرد سوی بداندیش راست

درآمد بدان دیو دریا شکوه

چو ابری سیه کاو درآید به کوه ...

نظامی
 
۱۶۰۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۶ - پیروزی یافتن اسکندر بر روسیان

 

... برآراست سالار گیتی فروز

بر آن پهن صحرای دریا شکوه

حصاری زد از موج لشگر چو کوه ...

... درین دستبرد استواری تراست

بجنبید خسرو چو دریای نیل

سر دشمن افکند در پای پیل ...

نظامی
 
۱۶۰۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی

 

... از این سو کنم صید و بنوازمش

وز آنسو به دریا دراندازمش

فریبم به درمان و سوزم به درد ...

نظامی
 
۱۶۰۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات

 

... ز شادابی کام آن سرگذشت

یکی شد به دریا یکی شد به دشت

ز یک چشمه رویا شده دانه شان ...

نظامی
 
۱۶۰۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات

 

... برهنه ز صحرا به صحرا شدن

به از غرقه در آب دریا شدن

برنجد سر از درد سرهای سخت ...

نظامی
 
۱۶۱۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۲ - باز آمدن اسکندر به روم

 

... براراست آن مرز را چون عروس

وز آنجا درآمد به دریای روم

برون برد کشتی به آباد بوم ...

... چو آبی که ابرش به بالا برد

به باز آمدن در به دریا برد

نشست از بر تخت یونان به ناز ...

نظامی
 
۱۶۱۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۳ - در ستایش اتابک نصرةالدین

 

... محیطی که تاج از گهر یافته ست

چو دریای ثالث نمط شوی خاک

ز ثالث ثلاثه جهان شسته پاک ...

... ازین کوزه گل گر آبی چکید

در آن ژرف دریا کی آید پدید

نم چشمه کز سنگ خارا رسد

چو اندک بود کی به دریا رسد

نظامی که خود را غلام تو کرد ...

نظامی
 
۱۶۱۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان

 

... گرفته بسی آهوی شیر مست

درافکنده طرحی به دریای ژرف

به طرح اندرون ماهیان شگرف ...

... بسا زند را کاتش زنده مرد

کجا قطره تا در به دریا برد

خر آرد و زین بصره خرما برد ...

... شناور شدن واجب آید نخست

نبینی که ماهی به دریای ژرف

نیندیشد از هیچ باران و برف ...

نظامی
 
۱۶۱۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۵ - در اندازه هر کاری نگهداشتن

 

چو فیاض دریا درآمد به موج

ز کام صدف در درآرد به اوج ...

... به اندازه بخشد هم آتش هم آب

به دریا رسد در فشاند ز دست

کند گرده کوه را لعل بست ...

... همین رشته را دیدم از لعل پر

ضمیری چو دریا و لفظی چو در

خریداری الحق چنین ارجمند ...

نظامی
 
۱۶۱۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۳ - افسانهٔ نانوای بینوا و توانگری وی به طالع پسر

 

... که شد خواجه کاروان های گنج

کس آگه نه کان گنج دریا شکوه

ز دریا بر او جمع شد یا ز کوه

یکی نامش از کان کنی می گشاد ...

... به گنجی چنان کان گوهر شدم

وزان شب چو دریا توانگر شدم

به فرزند فرخ دلم شاد گشت ...

... نهاده بود بر سر گنج پای

ز غیرت شه آمد چو دریا به جوش

لطف کرد با مرد گوهر فروش ...

نظامی
 
۱۶۱۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر

 

... که برخاست بنیاد شان زین سرا ی

ز خشگی به دریا کشیدند بار

ز پیوند گشتند پرهیزگار ...

... به سرهنگی از پرده دارند باز

نگر تا به طوفان ز دریای آب

در این کشمکش چون نمایم شتاب

مثال آنچنان شد که دریای ژرف

نماید که درهاست ما را شگرف

نهنگان دریا گشایند چنگ

که جوید گهر در دهان نهنگ ...

نظامی
 
۱۶۱۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر

 

... پلست این و بر پل بباید گذشت

به دریا بود سیل را بازگشت

چو چشمه روان گردد از کوهسار

به دریاش باید گرفتن قرار

دگرباره پرسید هندوی پیر ...

نظامی
 
۱۶۱۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۵ - گفتار هرمس

 

... در این طاق پیروزه کردم نگاه

برآنم که این طاق دریا شکوه

معلق چو دودی ست بر اوج کوه ...

نظامی
 
۱۶۱۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری

 

... پس آنگه ز من راه رفتن بخواه

بر آمودگانی چو دریا به در

سر و مغزی از خویشتن گشته پر ...

... که جز منسکش نام نتوان نوشت

گروهی چو دریا جنوبی گرای

که بودست هابیلشان رهنمای ...

نظامی
 
۱۶۱۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو

 

... چو روشن ترست آفتاب از گروه

امانت بدو داد دریا و کوه

اگر مقبلی مقبلان را شناس ...

نظامی
 
۱۶۲۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۱ - خردنامه افلاطون

 

... که خوانندگان را بود کارساز

به فرمان شه پیر دریاشکوه

جواهر برون ریخت از کان کوه ...

... گراینده باید به هر سو عنان

شتاب آوریدن به دریا و دشت

چرا چون به نانی بود بازگشت ...

... حسابی دگر هست ناکردنی

به دریا درآنکس که جان می کند

هم آنکس که در کوه کان می کند ...

... به موکب خرامد چو باران و برف

به هیبت نشیند چو دریای ژرف

زمین خیز آن بوم را یک دو مرد ...

نظامی
 
 
۱
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۳۷۳