بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
بدان آب روشن نظر کن مرا
وزین زندگی زندهتر کن مرا
درین فصل فرخ ز نو تا کهن
ز تاریخ دهقان سرایم سخن
گزارنده دهقان چنین درنوشت
که اول شب ازماه اردی بهشت
سکندر به تاریکی آورد رای
که خاطر ز تاریکی آید بجای
نبینی کزین قفل زرین کلید
به تاریکی آرند جوهر پدید
کسی کاب حیوان کند جای خویش
سزد گر حجابی برآرد ز پیش
نشینندهٔ حوضهٔ آبگیر
ز نیلی حجابی ندارد گزیر
سکندر چو آهنگ ظلمات کرد
عنایت به ترک مهمات کرد
عنان کرد سوی سیاهی رها
نهان شد چو مه در دم اژدها
چنان داد فرمان در آن راه نو
که خضر پیمبر بود پیشرو
شتابنده خنگی که در زیر داشت
بدو داد کو زهره شیر داشت
بدان تا بدان ترکتازی کند
سوی آبخور چاره سازی کند
یکی گوهرش داد کاندر مغاک
به آب آزمودن شدی تابناک
بدو گفت کاین راه را پیش و پس
تویی پیشرو نیست پیش از تو کس
جریده به هرسو عنان تاز کن
به هشیار مغزی نظر باز کن
کجا آب حیوان برآرد فروغ
که رخشنده گوهر نگوید دروغ
بخور چون تو خوردی به نیک اختری
نشان ده مرا تا ز من برخوری
به فرمان او خضر خضرا خرام
به آهنگ پیشینه برداشت گام
ز هنجار لشگر به یک سو فتاد
نظرها به همت ز هر سو گشاد
چو بسیار جست آب را در نهفت
نمی شد لب تشنه با آب جفت
فروزنده گوهر ز دستش بتافت
فرو دید خضر آنچه می جست یافت
پدید آمد آن چشمهٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ
نه چشمه که آن زین سخن دور بود
وگر بود هم چشمهٔ نور بود
ستاره چگونه بود صبحگاه
چنان بود اگر صبح باشد پگاه
به شب ماه ناکاسته چون بود
چنان بود اگر مه به افزون بود
ز جنبش نبد یک دم آرام گیر
چو سیماب بردست مفلوج پیر
ندانم که از پاکی پیکرش
چو مانندگی سازم از جوهرش
نیاید ز هر جوهر آن نور و تاب
هم آتش توان خواند یعنی هم آب
چو با چشمهٔ خضر آشنائی گرفت
بدو چشم او روشنایی گرفت
فرود آمد و جامه برکند چست
سر و تن بدان چشمهٔ پاک شست
وزو خورد چندانکه بر کار شد
حیات ابد را سزاوار شد
همان خنگ را شست و سیراب کرد
می ناب در نقرهٔ ناب کرد
نشست از بر خنگ صحرا نورد
همی داشت دیده بدان آب خورد
که تا چون شه آید به فرخنگی
بگوید که هان چشمهٔ زندگی
چو در چشمه یک چشم زد بنگرید
شد آن چشمه از چشم او ناپدید
بدانست خضر از سر آگهی
که اسکندر از چشمه ماند تهی
ز محرومی او نه از خشم او
نهان گشت چون چشمه از چشم او
در این داستان رومیان کهن
به نوعی دگر گفتهاند این سخن
که الیاس با خضر همراه بود
در آن چشمه کو بر گذرگاه بود
چوبا یکدگر هم درود آمدند
بدان آب چشمه فرود آمدند
گشادند سفره بران چشمه سار
که چشمه کند خورد را خوشگوار
بران نان کو بویاتر از مشک بود
نمک یافته ماهیی خشک بود
ز دست یکی زان دو فرخ همال
درافتاد ماهی در آب زلال
بسیچنده در آب پیروزه رنگ
بسیچید تا ماهی آرد به چنگ
چو ماهی به چنگ آمدش زنده بود
پژوهنده را فال فرخنده بود
بدانست کان چشمهٔ جان فرای
به آب حیات آمدش رهنمای
بخورد آب حیوان به فرخندگی
بقای ابد یافت در زندگی
همان یار خود را خبردار کرد
که او نیز خورد آب ازان آب خورد
شگفتی نشد کاب حیوان گهر
کند ماهی مرده را جانور
شگفتی در آن ماهی مرده بود
که بر چشمهٔ زندگی ره نمود
ز ماهی و آن آب گوهر فشان
دگر داد تاریخ تازی نشان
که بود آب حیوان دگر جایگاه
مجوسی و رومی غلط کرد راه
گر آبیست روشن در این تیره خاک
غلط کردن آبخوردش چه باک
چو الیاس و خضر آبخور یافتند
از آن تشنگان روی برتافتند
ز شادابی کام آن سرگذشت
یکی شد به دریا یکی شد به دشت
ز یک چشمه رویا شده دانه شان
دو چشمه شده آسیا خانه شان
سکندر به امید آب حیات
همی کرد در رنج و سختی ثبات
سر خویش را سبزی از چشمه جست
که سیرابتر سبزی از چشمه رست
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند و در سایه ماند
مگر کرمیی در دل تنگ داشت
که بر چشمه و سایه آهنگ داشت
ز چشمه نه سایه رسد بلکه نور
ولی کم بود چشمه از سایه دور
اگر چشمه با سایه بودی صواب
کجا سایه با چشمهٔ آفتاب
چو چشمه ز خورشید شد خوشگوار
چرا زیرسایه شدآن چشمه سار
بلی چشمه را سایه بهتر ز گرد
کزان هست شوریده زین هست سرد
فرو ماند خسرو در آن سایگاه
چو سایه شده روز بر وی سیاه
به امید آن کاب حیوان خورد
که هر کس که بینی غم جان خورد
از آن ره که او عمر پرداز گشت
چو نومید شد عاقبت بازگشت
در آن غم که تدبیر چون آورد
کز آن سایه خود را برون آورد
سروشی در آن راهش آمد به پیش
بمالید بر دست او دست خویش
جهان گفت یکسر گرفتی تمام
نئی سیر مغز از هوسهای خام
بدو داد سنگی کم از یک پشیز
که این سنگرا دار با خود عزیز
در آن کوش از این خانهٔ سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری بدست
همانا کز آشوب چندین هوس
به هم سنگ او سیر گردی و بس
ستد سنگ ازو شهریار جهان
سپارندهٔ سنگ از او شد نهان
شتابنده می شد در آن تیرگی
خطر در دل و در نظر خیرگی
یکی هاتف از گوشه آواز داد
که روزی به هر کس خطی باز داد
سکندر که جست آب حیوان ندید
نجسته به خضر آب حیوان رسید
سکندر به تاریکی آرد شتاب
ره روشنی خضر یابد بر اب
به حلوا پزی صد کس آتش کند
به حلوا دهان را یکی خوش کند
دگر هاتفی گفت کای اهل روم
فروزنده ریگیست این ریگ بوم
پشیمان شود هر که بردارش
پشیمانتر آنکس که بگذاردش
ازان هر کس افکند در رخت خویش
به اندازهٔ طالع و بخت خویش
شگفتی بسی دید شه در نهفت
که نتوان ازان ده یکی باز گفت
حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور
چو گوینده دیگر آن کان گشاد
اساسی دگر باره نتوان نهاد
چو با چشمه شه آشنائی نیافت
سوی چشمهٔ روشنایی شتافت
سپه نیز بر حکم فرمان شاه
به باز آمدن برگرفتند راه
همان پویه در راه نوشد که بود
همان مادیان پیشرو شد که بود
چهل روز دیگر چو رفت از شمار
پدید آمد آن تیرگی را کنار
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب
دوید از پس آنچه روزی نبود
چو روزی نباشد دویدن چه سود
به دنبال روزی چه باید دوید
تو بنشین که خود روزی آید پدید
یکی تخم کارد یکی بدرود
همایون کسی کاین سخن بشنود
نشاید همه کشتن از بهر خویش
که روزی خورانند از اندازه بیش
ز باغی که پیشینگان کاشتند
پس آیندگان میوه برداشتند
چو کشته شد از بهر ما چند چیز
ز بهر کسان ما بکاریم نیز
چو در کشت و کار جهان بنگریم
همه ده کشاورز یکدیگریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از حافظ یا شاعری مشابه است که به داستان جستجوی سکندر برای آب حیاتی میپردازد. شاعر از سکندر میگوید که در تلاش است تا آب زندگی را پیدا کند، به دنبال معنای عمیقتر و وجودی است. او از چشمهای یاد میکند که به انسان حیات جاودانه هدیه میدهد. در این مسیر، سکندر با چالشها و تاریکیها مواجه میشود، اما در نهایت به روشنایی و آب حیات دست مییابد. دیگر شخصیتها مثل خضر و الیاس نیز در این داستان حاضرند و به سکندر در جستجویش کمک میکنند.
شاعر در نهایت به این نکته میپردازد که آدمی باید به دیگران نیز فکر کند و نه تنها به منظور خود، بلکه باید به دنبال کمال و خیر عمومی باشد. در واقع، زندگی یک چرخه است و انسانها باید برای نسلهای آینده نیز بکوشند. داستان از طریق نمادها و تمثیلهای مختلف، به ما میآموزد که حقیقت زندگی در همکاری و کمک به یکدیگر نهفته است.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، از خاک تیره و سیاه رنگ بگیر و بیاور آب حیات را به دست من.
هوش مصنوعی: به این معناست که به آب زلال نگاه کن و من را از زندگی بهتری برخوردار کن.
هوش مصنوعی: در این فصل خوش، از تازه تا قدیمی، درباره تاریخ کشاورزان سخن میگویم.
هوش مصنوعی: دهقان در اینجا نوشته است که در نخستین شب از ماه اردیبهشت.
هوش مصنوعی: سکندر تصمیم گرفت به خاطر تاریکی، فکر و ایدههایش را در سایه پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر ببینی که چگونه در تاریکی با کلید طلایی قفل را باز میکنند و جوهر را نمایان میسازند، متوجه میشوی که در زندگی هم، گاهی با دیدن چیزهای ظاهری به عمق و حقیقت وجودی آنها پی میبریم.
هوش مصنوعی: اگر انسان بخواهد به جایگاه واقعی خود برسد، شایسته است که از دنیای ناسازگار و زشتیهای آن فاصله بگیرد و حجابهایی را که او را از حقیقت دور میکنند، کنار بزند.
هوش مصنوعی: کسی که در کنار حوض آبگیر نشسته است و نیلی رنگ است، برای او هیچ مانعی برای رفتن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سکندر وقتی تصمیم به سمت تاریکی و ناامیدی گرفت، توجهش به کنار گذاشتن مسائل بیاهمیت جلب شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از حالتی پرداخته که عنان (مهار) خود را به سوی تاریکی رها کرده و در این حالت، مانند ماهی که در دم اژدها پنهان شده، خود را از دید پنهان میکند. به طور کلی، حساتی از ترس و عدم ایمنی در این تصویر به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: به گونهای فرمان صادر کرد که راهی نوین ایجاد شد و در این مسیر، خضر نبی پیشرو بود.
هوش مصنوعی: سریع و نادانی که در زیر او بود، به او گفت که کسی که شیر آسمانی دارد را تو میزنی.
هوش مصنوعی: بدان که زمانی که ترکتازی میکنی و به سویی حرکت میکنی، باید برای به آب رسیدن و رفع نیازهایت چاره اندیشی کنی.
هوش مصنوعی: یکی از گوهرهای خود را به درون چالهای انداخت تا ببینید آیا در آب درخشان میشود یا نه.
هوش مصنوعی: به او گفت که این مسیر را تو میپیمایی و هیچکس پیش از تو وجود ندارد که در این راه باشد.
هوش مصنوعی: به سمت هر سو برو و در حرکت خود شتاب بگیر، و با ذهنی روشن و آگاه به اطرافت خوب نگاه کن.
هوش مصنوعی: کجا میتوان پیدا کرد که آب حیات، نورانی باشد و جواهری درخشان دروغ نگوید؟
هوش مصنوعی: بخور تا مثل تو، نیکو و خوشحال بشوم و به من نشان بده که چطور باید مانند تو زندگی کنم تا از خوبیها بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: به دستور او، خضر (شخصیتی از ادبیات) با شجاعت و طراوت خاصی راه خود را پیش میگذارد و گامهایش را با نگاهی به گذشته برمیدارد.
هوش مصنوعی: نگاهها به همت و تلاش جمعی معطوف شد، در حالی که نظم و ترتیب لشکر به یک سمت فرو ریخت.
هوش مصنوعی: اگر چه تلاش زیادی کنی تا آب را پیدا کنی، اما نخواهی توانست با جستجو، تشنگی خود را برطرف کنی.
هوش مصنوعی: گوهر درخشان از دست او افتاد و خضر آنچه را که به دنبالش بود، دید و پیدا کرد.
هوش مصنوعی: چشمهای با رنگ نقرهای نمایان شد، درست مانند نقرهای که از درون سنگ صیقل خورده و جلا یافته است.
هوش مصنوعی: چشمهای که به خاطر این سخن دور است، اگر هم وجود داشت، چشمهای از نور بود.
هوش مصنوعی: ستاره چگونه به نظر میرسد وقتی که صبح زود است، همانطور که اگر صبح باشد، پگاه هم همینطور خواهد بود.
هوش مصنوعی: ماه در شب غیر کامل، چگونه است؟ همانگونه است که اگر ماه کامل بود.
هوش مصنوعی: از حرکت مداوم و ناآرامی دست نکشید، چون که مانند جیوهای هستید که در دست یک فرد ناتوان و پیر قرار دارد و آرامش نمییابد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه از پاکی و زیبایی او چیزی بسازم که با ماهیتش همخوانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی نمیتواند نور و درخشش ایجاد کند، زیرا ممکن است در عین حال که شعلهای دارد، مانند آتش باشد یا به مانند آب عمل کند.
هوش مصنوعی: وقتی با چشمهٔ حیات آشنا شد، چشمانش روشن و درخشان شد.
هوش مصنوعی: او فرود آمد و لباسش را درآورد، سپس با شتاب سر و بدنش را در آن چشمهٔ پاک شست.
هوش مصنوعی: با تمام وجود و تلاش برای به دست آوردن زندگی ابدی، به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.
هوش مصنوعی: او آدم نادان را شست و سپس با نوشیدنی پاک و ناب سیراب کرد و به او ارزش و زیبایی بخشید.
هوش مصنوعی: نشسته بود بر روی دمنوش گرم و در حال تماشا بود، در همان حین که به سمت آب میرفت.
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه به خوشی و سعادت بیاید، خواهد گفت که ای چشمهٔ حیات.
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی به چشمهای نگاه کرد، چشمه به خاطر نگاه او ناپدید شد.
هوش مصنوعی: خضر به خوبی میدانست که اسکندر از چشمهای که به دنبال آن بود، بیبهره خواهد ماند.
هوش مصنوعی: از حسادت او چیزی پنهان نشد، همانطور که چشمه از چشمان او پنهان نیست.
هوش مصنوعی: در این روایت، رومیان قدیم داستان را به گونهای متفاوت بیان کردهاند.
هوش مصنوعی: الیاس با خضر در جایی که چشمهای وجود داشت و در مسیر گذرگاه بود، همراه بود.
هوش مصنوعی: چون همدیگر را سلام دادند، به سمت آب چشمه فرود آمدند.
هوش مصنوعی: مردم سفرهای را بر کنار چشمهها گستراندهاند تا از آب شیرین و دلپذیر آن بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: نان خوشبوتر از مشک در بران، با ماهی خوابیدهای که نمک زده شده، گویای طعمی دلپذیر و لذیذ است.
هوش مصنوعی: از دست یکی از آن دو همراه خوشبخت، ماهی در آب زلال افتاد.
هوش مصنوعی: بسیار در آب رنگی سرخ وجود دارد که وقتی به آن نزدیک میشویم، ماهی به دام میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی ماهی به دست پژوهنده میافتد، او زنده است و این رویداد برایش نشانهای خوشایند به شمار میرود.
هوش مصنوعی: او فهمید که چشمهٔ زندگی، با آب حیات، راهنمای او شده است.
هوش مصنوعی: آب فرخندهای که حیوان نوشید، باعث شد که او در زندگی، جاودانگی و بقا را تجربه کند.
هوش مصنوعی: یار خود را آگاه کرد که او هم از آن آب نوشید.
هوش مصنوعی: هیچ شگفتی وجود ندارد که حیوان، مروارید را از ماهی مرده بیرون بیاورد.
هوش مصنوعی: شگفتی در این بود که یک ماهی مرده به چشمهای که نماد زندگی است، اشاره کرده بود.
هوش مصنوعی: از آن ماهی و آن آب که گوهر را پخش کرد، تاریخ نشان جدیدی به ما میدهد.
هوش مصنوعی: آب حیات در دنیای دیگر، جایی که مجوسها و رومیها زندگی میکنند، مسیر خود را اشتباه رفت.
هوش مصنوعی: اگر در این خاک تیره، آبی روشن وجود دارد، خطا کردن در آب خوردن آن چه اشکالی دارد؟
هوش مصنوعی: زمانی که الیاس و خضر به آب رسیدند، از آن تشنگان فاصله گرفتند و روی خود را برگرداندند.
هوش مصنوعی: از شادابی و نشاط زندگی، داستانی شکل گرفت که یکی به دریا رفت و دیگری به دشت.
هوش مصنوعی: از یک چشمه، دانهها بیرون آمده و حالا دو چشمه شدهاند که آسیا (غذایشان) خانهی آنهاست.
هوش مصنوعی: سکندر با امید به یافتن آب حیات، در تحمل سختیها و رنجها ثابتقدم بود.
هوش مصنوعی: به دنبال چیز تازهای از منبعی هستم که بتواند روح مرا سیراب کند، زیرا تنها از طریق یک منبع واقعی میتوان به حقیقت و زندگی شاداب دست یافت.
هوش مصنوعی: چهل روز به دنبال چشمهای بود و هیچ سایهای بر او نیفتاد و همچنان در سایه باقی ماند.
هوش مصنوعی: شاید موجودی کوچک و دلسوزی در دلش احساس فشاری کرده باشد که نسبت به چشمه و سایه علاقهمند شده است.
هوش مصنوعی: از چشمه فقط نور میرسد و سایههای کمتری وجود دارند، اما آن چشمه از سایه فاصله دارد.
هوش مصنوعی: اگر چشمه در کنار سایهای باشد، دیگر چه جایی برای سایهای زیر نور آفتاب وجود دارد؟
هوش مصنوعی: چرا چشمهای که از نور خورشید خوشبو و دلپذیر شده، زیر سایه رفته و پنهان شده است؟
هوش مصنوعی: بله، سایه برای چشمه بهتر از گرد و غبار است، زیرا چشمه در این حالت آرام و خنک میشود.
هوش مصنوعی: خسرو در آن مکان، مانند سایهای گرفتار مانده است و روز بر او همچون تاریکی سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر چه قدر هم که انسان به خوشبختی و لذتهای مادی امیدوار باشد، در نهایت ممکن است با مشکلات و دردهای عاطفی روبرو شود. زندگی پر از چالشها و غمهاست و هیچکس از این موضوع در امان نیست.
هوش مصنوعی: از راهی که او به زندگی مشغول بود و تلاش میکرد، زمانی که ناامید شد، در نهایت به سمت دیگری بازگشت.
هوش مصنوعی: در آن اندوهی که انسان میتواند با تدبیر خود برای عبور از آن تلاش کند، راهی پیدا میشود که سایه غم را از زندگیاش دور کند.
هوش مصنوعی: در آن مسیر، فریادگری به جلو آمد و دست خود را بر دست او گذاشت.
هوش مصنوعی: دنیا به تو گفت که همه چیز را به دست آوردهای، اما تو هنوز درگیر آرزوها و خواستههای ناپختهات هستی و نتوانستهای از آنها فراتر بروی.
هوش مصنوعی: به او سنگی دادند که حتی ارزش چندان زیادی نداشت، اما او را ترغیب کردند که این سنگ را با خود نگه دارد و برایش ارزشمند باشد.
هوش مصنوعی: به تلاش بپرداز تا از این خانهای که از سنگ ساخته شده، خارج شوی، زیرا در این سنگی که در دستانت است، همسنگ و هموزن سنگ این خانه یافت میشود.
هوش مصنوعی: به راستی که با وجود بسیاری از آرزوها و خواستهها، تنها باید به آنچه که ضروری است اهمیت بدهی و بیشتر به سمت وسوسهها نروی.
هوش مصنوعی: پادشاه جهانی، سنگی را از او گرفت و به او واگذار کرد، حالا سنگ او را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: در آن تاریکی، ترس و خطر در دل و ذهن انسان افزایش مییافت.
هوش مصنوعی: صدای یک فرشته از گوشهای شنیده شد که روزی به هر کسی نامهای خواهد رسید.
هوش مصنوعی: سکندر که به دنبال آب زندگی بود، آن را نیافت، اما خضر که به جستجوی آن نرفته بود، به این آب رسید.
هوش مصنوعی: سکندر با سرعت در تاریکی حرکت میکند تا اینکه راه روشن را پیدا کند و به خضر برسد.
هوش مصنوعی: برای تهیه حلوا، عدهای زحمت میکشند و آتش را روشن میکنند، اما تنها یک نفر میتواند از آن لذت ببرد و دهانش را خوشطعم کند.
هوش مصنوعی: دیگری به اهل روم گفت که این خاک بوم، سرشار از نور و زندگی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که تصمیم به ترک چیزی بگیرد، معمولاً پشیمان میشود، اما کسی که آن چیز را رها کند و به راه خود ادامه دهد، پشیمانی بیشتری را تجربه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهٔ شانس و سرنوشتی که دارد، در زندگیاش به دست میآورد.
هوش مصنوعی: شاه در نهانی خیلی چیزهای عجیب و غریب را دیده است که نمیتوان از میان آنها حتی یک مورد را بازگو کرد.
هوش مصنوعی: در مورد داستان سرافیل و صدای صور صحبت نکردم، زیرا ممکن بود افراد از دور متوجه آن شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی گوینده دیگری به وجود آید، نمیتوان دوباره اساس و پایههای آن را تغییر داد یا به حالت اولیه برگرداند.
هوش مصنوعی: وقتی که با چشمهی شه و حقیقت آشنایی پیدا نکرد، به سمت چشمهی نور و روشنی رفت.
هوش مصنوعی: سپاه نیز به دستور شاه تصمیم به برگشتن گرفتند و راه را در پیش گرفتند.
هوش مصنوعی: هر کسی در مسیر زندگیاش همانطور پیش میرود که قبلاً بوده و تجربیاتش آن را شکل میدهد. در واقع، سرنوشت و عملکرد فرد به ویژگیها و تجربههای گذشتهاش بستگی دارد.
هوش مصنوعی: پس از چهل روز از زمانی که حساب روزها به پایان میرسد، تیرگی و مشکلاتی که وجود داشت، برطرف میشود و روشنایی و وضوح دوباره ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: خورشید از زیر ابر بیرون آمد و به خاطر کمآبی، قامت خسرو در آب دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر چیزی که مقدر شده نیست، بر اثر تلاش و تلاش کردن به دست نخواهد آمد، پس چه فایدهای دارد که بیوقفه تلاش کنیم؟
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن روزی، نیازی به دویدن و تلاش زیاد نیست. کافی است آرام باشی و به وقت خود، روزی به سراغت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: یک تخم کارد (ابزار برش) میکارد و یکی دیگر از افراد به شکلی محترمانه وداع میکند. هر کسی که این سخن را بشنود، باید متوجه پیام آن شود.
هوش مصنوعی: نباید به خاطر خودخواهی همه را نابود کرد، زیرا افرادی هم هستند که از یاری و محبت بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: از باغی که نسلهای گذشته زراعت کردند، نسلهای آینده بهرهبرداری خواهند کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که برای ما چیزهایی قربانی میشود، به یاد دیگران نیز باید تلاش کنیم و چیزهایی به دست آوریم.
هوش مصنوعی: وقتی به فعالیتها و تلاشهای مردم در دنیا نگاه میکنیم، متوجه میشویم که همه ما در واقع مثل یکدیگر، کشاورزانی هستیم که در زمین زندگیامان کار میکنیم و برای برداشت محصول زحمت میکشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.