فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
... چو رامین خیمه بیرون زد به شاهی
ز ناگه مرد بی ره گشت راهی
به پیش ویس شد کاو را ببیند ...
... ترا این کار جستن سخت زو دست
مگر این راه بد دیوت نموده ست
ز پیش وی دژم بر خاست رامین ...
... بپیمودم دم خر چند گاهی
گرفتم بر هوای دیو راهی
سپاس از ایزد دادار دارم ...
... جهان از بهر تو شد دشمن من
ز من بیزار شد پیراهم من
پلنگ من شده ست آهو به صحرا ...
... گشاید باد چشم نوبهاران
چو بندد برف راه کوهساران
سمنبر ویس گفت آری چنینست ...
... هوای دل مرا در چه فگنده
نگارا تا تو باشی مانده در راه
هوا جوی تو باشد مانده در چاه ...
... که گویم دشمن من همچو من باد
چو از درگه به راه افتاده رامین
به پروین شد خروش نای رویین ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
... دگر باره به نرمی گفت با ماه
سخنهایی که برد او را دل از راه
بدو گفت ای نگار سرو بالا ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
... که در سختی همی شادی نمودم
ز راه آگه نبودم همچو گمراه
چو کرم سک ز طعم شهد ناگاه ...
... تو زین پس سال و ماه و روز مشمر
به راه و روز من بسیار منگر
که راه روز هجر من درازست
دلم از تو نیازی بی نیازست ...
... شهنشه را ازین آگاه کردند
هم از راهش به پیش شاه بردند
شهنشه نامه زو بستد فروخواند ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
... ز تخت زر مرا در خاک افگند
خسک در راه صبر من پراگند
تو خود داری خبر یا من بگویم ...
... که تخم عشق در جانم بکشتی
درین راهم تو بودی کور رهبر
چو در چاهم فگندی تو بر آور ...
... که درمانم کنون هم از تو آید
بسیچ راه کن بر خیز و منشین
ببر پیغام من یک یک به رامین ...
... که اکنون من بگیرم ره به گوراب
بوم در راه چون ره بی خور و خواب
کنم با رام هر چاری که دانم ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
بگفت این و به راه افتاد شبگیر
کمان شد مرو دایه جسته زو تیر
جنان تیری که بودش راه پرتاب
ز مرو شایگان تا مرز گوراب
چو اندر مرز گوراب آمد از راه
به صحرا پیشش آمد بی وفا شاه ...
... دلش گشت از جفای رام پر تیر
کجا رامین چو او را دید در راه
نه از راهش بپرسید و نه از ماه
بدو گفت ای پلید دیو گوهر ...
... دگربار آمدی چون غول ناگاه
که تا سازی مرا در راه گمراه
نبیند نیز باد تو غبارم ...
... بدان سر هردوان بدکام گشتیم
اگر تو برنخواهی گشت از این راه
ازین پس من نباشم با تو همراه
اگر صد سال دیگر مهر کاریم ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
... ز نوش ناب زهر ناب خیزد
مرا دیدی که راه پارسایی
چگونه داشتم در پادشایی ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
... به یاد زادبوم خویش بیمار
نشسته چون غریبان بر سر راه
همی پرسم ز حالت گاه و بی گاه ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست
... ز آه تو سیه شد بر فلک ماه
ز خواری همچو خاک راه بودی
به کام دشمن و بدخواه بودی ...
... که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری
جفا پیشه کنی از راه چندین
چه بی حمت دلی داری چه سنگین ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
... چه بد کردم از من بازگشتی
مگر آسان بریدی راه دشوار
کجا از مهر من بودی سبکبار ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
... مرا تنها بماند اینجا به خواری
چو خان راه مرد رهگذاری
نه بس بود آنکه از پیشم سفر کرد ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
... خروش من بدرد پشت ایوان
فغان من ببندد راه کیوان
چنان گریم که گرید ابر آذار ...
... و یا زی در مرا نزدیک او بر
گشاده کن به ما بر راه دیدار
کجا خود بسته گردد راه تیمار
همی تا باز بینم روی آن ماه ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین
... چو باد دی مهی و تیر پرتاب
که من زین پس به راهت چشم دارم
گهی روز و گهی ساعت شمارم ...
... به چشم او چه دریا و چه جیحون
به پشتش بر سوار آسوده در راه
چنان بودی که مرد خفته بر گاه ...
... چو پرنده به گردون بر گذشتی
به راه اندر نه خوردش بود و نه خواب
به دو هفته ز مرو آمد به گوراب
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
... مرا رشکست بر تو گاهگاهی
چو از دشتی درآیی یا ز راهی
به هم باشند با تو خویش و پیوند ...
... ز بیجاده هزاران داد دیدم
چو سنبل کرد بر من راه گیری
مرا برهاند نوش آلود خیری ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
... نمانم زنده گر رویش نبینم
هم اکنون راه شهر دوست گیرم
که گر میرم به راه دوست میرم
نهندم گور باری بر سر راه
همه گیتی شوند از حالم آگاه ...
... به دست مهر جانان بسته گشتم
نبودی مرگ را هرگز به من راه
اگر نه فرقتش بودی کمین گاه ...
... که گر لشکر برم با خود نشاید
چو من لشکر برم با خود درین راه
ز حال من خبر یابد شهنشاه ...
... ز ویسه هیچ کامم برنیاید
وگر تنها روم راهم به بیمست
که کوه از برف همچون کان سیمست ...
... بدین هنگام سخت و برف و سرما
ندانم چون روم در راه تنها
بتر زین برف و راه سخت آنست
که آن بت روی بر من دل گرانست ...
... کمان و تیر و شمشیر و کمندم
دریغا مرکبان راهوارم
دریغا دوستان بی شمارم ...
... نه از خوبان یکی را برگزینم
به جای راه دستان دل افروز
به گوشم سرزنش آید شب و روز ...
... گروهی باغ پیرایند و بستان
گروهی را بصر بر راه دانش
گروهی را بدل در آز و رامش ...
... دلم گویی که چون بختم بخفته ست
چو پیکم روز و شب در راه مانده
چو آبم سال و مه در چاه مانده ...
... فرود آمد ز تخت شاهوارش
بیاوردند رخش راهوارش
به پشت رخش که پیکر درآمد ...
... ز دروازه بشد چون ره شناسان
گرفته راه و هنجار خراسان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
... ترا از من به هر نیکی درودست
نبشتم پاسخ تو بر سر راه
سخنها کردم اندر نامه کوتاه ...
... اگر صد بند دارم بگسلانم
چنان آیم شتابنده درین راه
که تیر اندر هوا و سنگ در چاه ...
... گرفته هردو هنجار خراسان
بریشان گشته رنج راه آسان
چنان دو تیر پران یر نشانه ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
... نشسته روز و شب چون دیدبانان
به راه نامه و پیغام جانان
سمن بر ویس بی دل بود چونین
نشسته روز و شب بر راه آذین
چو کشت تشنه بر اومید باران ...
... گهی خواند و گهی بوسه همی داد
همی تا دررسید از راه رامین
ندیم و غمگسارش بود آذین ...
... به بام گوشک موبد بر بمانده
به هر راهی یکی دیده نشانده
به سان دانه بر تابه بی آرام
بمانده چشم بر راه دلارام
شب آمد ماهتاب او نیامد ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس
... در مینو برو بگشاد رضوان
چو نزدیک دز مرو آمد از راه
به بام گوشک بر دیده شد آگاه ...
... هوا مشکین شده از بوی رامین
به فال نیک رامین آمد از راه
همی پیوست خواهد مهر با ماه ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
... منم مهمانت ای ماه دو هفته
به دو هفته دو ماهه راه رفته
به مهمانان همه خوبی پسندند ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
... به تو نپسندم این سختی بدین روز
چرا همراه بد جستی و بدخواه
تو نشنیدی که همراهست و پس راه
اگر با تو نه این بد رای بودی ...
... تو خفته در میان خز و سنجاب
من افتاده به راه اندر گل و آب
کنون آن بد که کردی بازدیدی ...
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
... گهی جستم ز هجرت غمگساری
گل گلبوی را در راه دیدم
گمان بردم که تابان ماه دیدم ...