گنجور

 
۱۲۲۱

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم

 

... به هیچ کاری پیش از وقت دست مزمن از بی نیازیت مغرور مشو و مصایب را ناخوش مشمار در رفتار با دوست چنان کن محتاج حکم نگردی هیچ سفیهی را مخاطب مکن

با همه کس فروتنی کن و فروتنان را تحقیر منمای در آن چه خود را برآن معذور داری برادرت را ملامت مکن به بیکاری شادمان مشو

به بخت اعتماد مکن از انجام کار نیکو پشیمان مگرد با هیچ کس دشمنی مکن و بر ملازمه ی میانه روی و استقامت کنبه خیرات مواظبت کن ...

... که می ترسم از کاروان باز مانی

وصیت همین است جان برادر

که اوقات ضایع مکن تا توانی ...

شیخ بهایی
 
۱۲۲۲

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

... که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز

یزید بن اسید از عباس برادر منصور خلیفه به وی شکایت برد منصور گفت نیکی های من و بدی های برادرم را یک جا گرد کن و بنگر که با یکدیگر برابری کنند وی پاسخ داد اگر نیکوکاری تان به ما در قبال بدیهای تان بود اطاعت ما از شما از فضل ماست

محمد بن عمران به محاذات کاخ مأمون قصری بساخت مأمون را گفتند که وی قصد هم چشمی تو داشته است ...

... علی بن رستم به بغداد شد و اسلام آورد سپس در نامه ای به خویشان خود نوشت من از مدینة السلام به سلامت و اسلام این نامه را بفرستاده ام والسلام

برادرش که آن نامه بخواند گفت بخدا تنها از آن رو که این نامه را با این واژه ها نویسد به بغداد شد و اسلام آورد

در سرای مغان رفته بود و آب زده ...

شیخ بهایی
 
۱۲۲۳

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

... که غرق است از آن می زند پا و دست

نگویم سماع ای برادر که چیست

مگر مستمع را بدانم که کیست ...

... و بگذار که خرد تو فرودتر از دینت بود و سخنت فرودتر از کردارت و پوشاکت فرودتر از آنچه در خورد تو است

از سخنان بزرگان دوست تو آن است که با تو راست گوید نه آن که تصدیق دروغهایت کند و برادرت آن کس است که ملامتت کند نه آن کس که بهر تو عذر تراشد

شاعر چیره و زبان آور ابوسعید رستمی اصفهانی از شاعران مدح گوی صاحب بن عباد است وی در وصف نهر آبی سروده است ...

... افلاطون گفت سه کس شایسته ی رحمت آوردن اند ضعیفی که اسیر قدرتمندی بود کریمی که نیازمند فرومایه ای بود و خردمندی که فرمان نادانی بر او روان بود

لقمان حکیم گفت سه کس را در سه حالت توان شناخت دلیر را هنگام جنگ بردبار را هنگام خشم و برادر را هنگامی که بدو نیاز داری

یکی از بزرگان گفت سه چیز را حیله ای نتوان تهیدستی که با تنبلی آمیخته بود عداوتی که با حسادت آمیخته بود و بیماری که آمیخته به پیری ...

شیخ بهایی
 
۱۲۲۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - ایضا این قصیده در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان واقعست اول مخلع به مطلع ثانی و آخر متوجه به مطلع اول مکرر بجایزه پسندیده معزز گردیده

 

... پایم ز شوق مرحله پیموده در مکان

می دید در جریده حالم برادرم

گفت ای کمال طبع تو نقصان خاندان ...

... آمد نشان خاص هنر فهم غیب دان

اعراض بر برادر و تخفیف من غرض

تعطیل بر وظیفه و تعزیل ترجمان ...

نظیری نیشابوری
 
۱۲۲۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - این قصیده در مرثیه صبیه و برادر دلبند این کمینه گفته شده

 

... غربت و بیماری و مردن نصیب کس مباد

داد از مرگ برادر آه از حرمان من

معجزم بی رنگ سحری نیست برهانش نگر ...

نظیری نیشابوری
 
۱۲۲۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - این قطعه در تاریخ مولود صاحب زاده برخوردار میرزا داراب بن عبدالرحیم خان خانان گفته شده

 

... نورت ز الف تا افق ملک رسیده

نازم ادبت را که به تعظیم برادر

یک سال عنان را ز جهان بازکشیده ...

نظیری نیشابوری
 
۱۲۲۷

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۷ - در مدح میر ابوالفتح

 

... یوسف آنکس بود که از حسدش

گر برادر بچه در اندازد

او عبیر لباس خود خواهد

که بجیب برادر اندازد

واعظم کشت سنگ مستی کو ...

عرفی
 
۱۲۲۸

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - در عذر خواهی

 

... به مهربانی سازد بدل ستمگاری

مهین برادر خلق خوش ست خوی تو لیک

مراست خویی فرزند خاطرآزاری ...

... تو آش چو حرف طلب ناشنیده انگاری

میانه من وتو خود برادری ازلی ست

خلاف حکم ازل گر کنی تو مختاری ...

فصیحی هروی
 
۱۲۲۹

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

... حلال زاده اخوان نفاق پیشه ترست

اگر بچاه نیندازت برادر نیست

ز ذره روی دل آفتاب می جویم ...

کلیم
 
۱۲۳۰

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱

 

... هر که از داغ حسد بر دل او مهری هست

محضر ریختن خون برادر دارد

چاره ای نیست به از گردش ساغر او را ...

کلیم
 
۱۲۳۱

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای

گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۲۳۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

... چو دید حال مرا گفت پیر کنعانی

که داغ دوری فرزند چون برادر نیست

چه می که آب حرام است بی برادر خویش

برین حدیث گواهی چو شیر مادر نیست ...

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

... وصل معشوق کسی را چو دهد دست سلیم

چه زیان است در اسلام برادر خود نیست

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸

 

... سرگذشت خویش را یوسف فرامش می کند

گر بگویم من چه از دست برادر می کشم

من چنین خوار و کلام من عزیز روزگار ...

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

... فغان ز بخت بد و تنگی جهان که بود

یکی برادر یوسف یکی برادر چاه

وطن خوش است اگر تنگنای زندان است ...

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو

 

... ضروریات لشکر چون رقم کرد

برادر را به سرداری علم کرد

بود بر سر سپه را فرض سردار

چو بسم الله در آغاز هر کار

برادر را چو کار افتاد بر سر

که را سوزد برو دل جز برادر

به هرکاری برادر باشد انباز

کسی نشنیده از یک دست آواز ...

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

با هم دو برادر سیه فام ببین

گویی که دوپاره کرده ای یک سرگین ...

سلیم تهرانی
 
۱۲۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۹۹

 

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت

یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت

صائب تبریزی
 
۱۲۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۳

 

دشمن خانگی از خصم برونی بترست

بیشتر شکوه یوسف ز برادر باشد

صائب تبریزی
 
۱۲۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۳

 

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت

یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت

من بودم و دلی که مرا غمگسار بود ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۶۴
۹۵