گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای

گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار

زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد

یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار

ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است

زآن که تنهایی بود زیبنده پروردگار

با کتابی همنشین شو تا مصاحب باشدت

گاه افلاطون و گاهی شیخ و گاهی کوشیار

ورازینت بهره نبود ار بدست آور کسی

این چنین یاری که گفتم خاصه در این روزگار

هم نشینت هرکه شد با همنشین خویشتن

آشنایی را بسان آب کن نی مثل نار

آب بر سرمی نشاند همنشین خویش را

گرچه باشد هم نشینش فی المثل خاشاک و خار

نار هرکس برخلاف آب برمی آورد

دردمی از روزگار همنشین خود دمار

می توان گفتن کزین معنی خداوند جهان

کرد جنت جای آب و کرد دوزخ جای نار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode