غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
... تو آنی آن که نشانی به جای رضوانم
مرا که محو خیالم ز کار و بار چه حظ
به عرض غصه نظیری وکیل غالب بس ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
سبکروحم بود بار من اندک
چرا نشماری آزار من اندک ...
... مدان کز دستبرد تست گر هست
متاع صبر در بار من اندک
وجودم خوان یغما بود غم را ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
... با غریبان لب جیحون به دمی آب بخیل
بنه و بار به شبگیر درافگنده به راه
آن که دانست سراسیمگی صبح رحیل ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
... طایر شوقم به دام انتظار افتاده ام
کار و بار موج با بحر است خودداری مجوی
در شکست خویشتن بی اختیار افتاده ام ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
... تا نباشد دعوی تأثیر فریاد خودم
هر قدم لختی ز خود رفتن بود در بار من
همچو شمع بزم در راه فنازاد خودم ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳
... ندیم و مطرب و ساقی ز انجمن رانیم
به کار و بار زنی کاردان بگردانیم
گهی به لابه سخن با ادا بیامیزیم ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
... مردنست از ما و زین مشتی گرانجان زیستن
بر نوید مقدمت صد بار جان باید فشاند
بر امید وعده ات زنهار نتوان زیستن ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳
... می ز شرر گرانترست سنگ به شیشه ساز ده
از نم دیده دیده را رونق جویبار بخش
وز تف ناله ناله را چاشنی گداز ده ...
... ای تو که غنچه ترا بحث شگفتن از برست
سرو کرشمه بار را درس خرام ناز ده
گر به غمی که خورده ام رخصت اشک و آه نیست ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹
دارم دلی ز غصه گران بار بوده ای
بر خویشتن ز آبله چیزی فزوده ای ...
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
... حدیث روز جزایی که داشتی داری
کرشمه بار نهالی که بوده ای هستی
به سر ز فتنه هوایی که داشتی داری ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵
اگر مردان نمی بردند امتحانش را
نمی دانم که بر می داشت این بار گرانش را
من بی چاره چون بوسم رکاب شه سواری را ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰
... چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره اش به خود انداخت کار و بار مرا
نداده است کسی روز بی کسی جز غم ...
... عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا
فروغی آن که به من توبه می دهد از عشق ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲
... چون به چهر بفشانی چین زلف مشک افشان
کس به هیچ نستاند بار نافه چین را
تا به گوشه چشمت یک نظر کنم روزی ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
... تا کی کشیم خرقه تزویر را به دوش
نتوان کشیدن این همه بار گناه را
کی بنده پا نهاد به سر منزل یقین ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
... با تو آمیزش ما از همه بیزاری ما
بس که تن خسته و دل زار شد از بار غمت
ترسم آخر که به گوشت نرسد زاری ما ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷
... آیت نصرت فتح و ظفر از جا بر خاست
تا از آن لعل گهر بار فروغی دم زد
بی خریداری نظمش گهر از جا بر خاست
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
... چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
که شاهدم دل مجروح و چشم خون بار است
هنوز قابل این فیض نیستم در عشق ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹
بار محبت از همه باری گران تر است
و آن کس کشد که از همه کس ناتوان تر است ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
... بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار
بر دست گدا گوهر ارزنده محال است ...
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
... تا ببینی معجزات نرگس جادوی دوست
کس نکردی بار دیگر آرزوی زندگی
گر نبودی در قیامت قامت دل جوی دوست ...